پشت جلد کتاب آمده است:

 

آن وقت بود که وراندازش کردم. بیتی از ویلیام بلیک از دخترانی سخن می گوید که از نقرهی لطیف یا طلای شرربارند.اما شاعر در وجود اولریکا آشتی لطافت و طلا را می دید.باریک اندام بود و بلندبالا. خطوط چهره اش موزون و چشمانش خاکستری بودند. چهره اش آن قدر مجذوبم نکرد که آرامش مرموزش نرم و راحت لبخند میزدو انگار با هر لبخند دور و دست نیافتنی میشد.

زبان بورخس کم و بیش از گپ وگفت های روزانه اش سرچشمه می گرفت، از عادت لذت بخش بحث و گفت وگو با دوستانش بر سر میز کافه ای یا دور میز شام. گفت و شنودی توأم با ذکاوت و ظرافت طبع در باب پرسش های بزرگ ابدی.

- برگرفته از کتاب با بورخس -

 




Ulrikke

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب