آواز تیتروهاپنجشنبه 1400/12/12 ساعت 18:02
همه شنیدیم که تیتروها می خوانند:«تیترو... تیترو...» حیدر آسمان را نگریست و پرنده ها را جستجو کرد، به یاد شب خاطرهانگیزش با زارعباس افتاد. آنها را دید که در اعماق آسمان همدوش ستارهها میرفتند و آوازشان دمبهدم به تحلیل میرفت. حیدر اندیشید تیتروها الان روی ماهورهایی هستند که با نوشاد به دنبال اسبها رفته بود. خنده حسرت باری کرد و سواره به گاری نزدیک شد و ضمن حرکت روی تابوت نوشاد خم شده و آهسته گفت:«نوشاد تیتروها هستنا نمی خوای نگاه کنی و آوازشون رو گوش کنی؟ روزی میگفتی تیتروها رو دوست دارم نمیخوای نگاه کنی؟ حالا روی چراگاه رمه اسبا رسیدهان. کاش میتونستی نیمخیز بشی و این پرندههای زیبا را ببینی و آواز پر برکتشون رو بشنوی.»
رمان اتاقپنجشنبه 1400/10/30 ساعت 18:32
برای جک پنج ساله، رمان اتاق، تمام دنیا است؛ جایی است که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده است؛ خانه ای است که به همراه مادرش در آن زندگی می کند و با هم، خواندن و نوشتن و خوردن و خوابیدن و بازی کردن را می آموزند. شب ها، مادرش او را در کمد لباس ها می گذارد؛ جک باید وقتی که سر و کله ی مردی به نام نیک پیدا می شود، در آن کمد به خواب رفته باشد. رمان اتاق، خانه ی جک است، اما برای مادرش، به زندانی می ماند که مردی به نام نیک، او را هفت سال است که در آن اسیر کرده است. مادر، با عزمی راسخ، ابتکار و عشق آتشین مادرانه اش، موفق به خلق یک زندگی برای جک شده است؛ اما می داند که این کافی نیست... نه برای خودش و نه برای پسر کوچکش. او نقشه ای جسورانه برای فرار طراحی می کند؛ نقشه ای که نیازمند شجاعت جک و بخت و اقبال بسیار زیادی است. اما چیزی که او درنمی یابد، این است که چقدر برای اجرای این نقشه، ناآماده است. رمان اتاق، که تماما توسط ذهن و زبان پرانرژی و عمل گرای جک پنج ساله روایت می شود، داستانی است در پاسداشت تحمل شرایط سخت و رابطه ی محدودیت ناپذیر یک مادر و فرزند. رمان اتاق، رمانی درخشان است که شخصیت هایش برای تغییر زندگی خود، سفری را از دنیایی به دنیای دیگر آغاز می کنند.
ریش آبیپنجشنبه 1400/10/23 ساعت 18:31
ریش آبی رمانی است به قلم املی نوتوم، که وی در آن افسانه ی مشهور ریش آبی را به سبک منحصر به فرد خود بازنویسی می کند. افسانه ی ریش آبی داستانی فولکولور است. داستان درباره ی اشراف زاده ای است که همه ی زنان سابقش به شکلی عجیب ناپدید شده اند. تا این که زن جدیدی می گیرد ، این زن اجازه دارد در قلعه ای که در آن ساکن است آزادانه رفت آمد کند به جز یک اتاق که ورود به آن ممنوع است. زن جدید او در دوراهی گیر می کند، آیا وارد این اتاق شود و پرده از این راز بردارد یا خطر نکند و پی زندگی اش برود.
نویسنده با هوشمندی این داستان را مورد اقتباس قرار می دهد، ریش آبی املی نوتوم در پاریس امروز می گذرد. اشراف زاده ای اسپانیایی در اقامت گاهی زندگی می کند که مسافرانش(زنان) به شیوه ای مرموز ناپدید می شوند. وی اگهی وسوسه انگیزی منتشر می کند، ساترناین جوان که تاریخ هنر درس می دهد این آگهی را می بیند و از آنجایی که پیشنهاد خوبی است وارد این اقامت گاه می شود تا با این مرد هم اتاق شود. ساترناین پی می برد که همه ی هم اتاقی های سابق این مرد زنانی زیبا و جوان بوده اند که همه بدونه هیچ ردی ناپدید شده اند. آیا او موفق می شود رازی را که پشت این ماجرا است را کشف کند؟ رازی که به نحو عجیبی با اتاقی مرموز در ارتباط است، اتاقی که ورود به آن ممنوع است.
نویسنده با هوشمندی این داستان را مورد اقتباس قرار می دهد، ریش آبی املی نوتوم در پاریس امروز می گذرد. اشراف زاده ای اسپانیایی در اقامت گاهی زندگی می کند که مسافرانش(زنان) به شیوه ای مرموز ناپدید می شوند. وی اگهی وسوسه انگیزی منتشر می کند، ساترناین جوان که تاریخ هنر درس می دهد این آگهی را می بیند و از آنجایی که پیشنهاد خوبی است وارد این اقامت گاه می شود تا با این مرد هم اتاق شود. ساترناین پی می برد که همه ی هم اتاقی های سابق این مرد زنانی زیبا و جوان بوده اند که همه بدونه هیچ ردی ناپدید شده اند. آیا او موفق می شود رازی را که پشت این ماجرا است را کشف کند؟ رازی که به نحو عجیبی با اتاقی مرموز در ارتباط است، اتاقی که ورود به آن ممنوع است.
کورسرخیپنجشنبه 1400/10/09 ساعت 19:11
کورسرخی" که "روایتهایی از جان و جنگ" را در بردارد، اثری است به قلم "عالیه عطایی"، نویسنده ی اهل افغانستان.
این کتاب شامل نه خط داستانی مجزا است که بین سال های 1365 تا 1395 اتفاق افتاده و به نوعی به زندگی خود نویسنده مربوط است. داستان ها از کودکی تا بزرگسالی و زندگی کنونی "عالیه عطایی" را شامل می شوند. نویسنده بر خاطرات خود و نقد اجتماعی بر موضوعاتی نظیر هویت، جنگ، مهاجرت و مرزنشینی در کنار معنا و مفهوم وطن تمرکز دارد.
یکی از جنبه های خوب نگارش نویسنده در "کورسرخی" این است که او هرگز از اینکه خود حقیقی اش باشد نترسیده و هرگز در دام خودسانسوری گرفتار نشده است. در این اثر، کمتر نتیجه گیری داوری و اخلاقی وجود دارد. شاید دلیل اصلی آن این باشد که راوی هیچ ادعای سیاسی ندارد و به سادگی سعی می کند آنچه را که بعنوان یک فرد آسیب دیده از جنگ می داند در کنار "روایتهایی از جان و جنگ" ارائه دهد.
برای درک مطالب کتاب "کورسرخی"، نیازی نیست که حتما افغانستانی باشید؛ ارتباط برقرار کردن با مطالب این کتاب، برای هر انسان خاورمیانه ای که رنج ها و آلام مشترکی را زندگی کرده است، امکان پذیر است. با این حال، برخی از تصاویر کتاب، از تجاربی خبر می دهند که فقط برای یک مهاجر و مرزنشین اتفاق افتاده و حتی خواندن این تجارب دلخراش نیز، رعشه بر اندام می اندازد.
"عالیه عطایی" با نگارش "کورسرخی" نشان داد که قلمش می تواند چه گستره ی وسیعی را از نظر نگارشی به نمایش بگذارد و این کتاب، که می توان از آن به عنوان نقطه ی عطفی در آثار وی یاد کرد، خوانشی تاثیرگذار و تامل برانگیز را به مخاطبین عرضه می کند.
این کتاب شامل نه خط داستانی مجزا است که بین سال های 1365 تا 1395 اتفاق افتاده و به نوعی به زندگی خود نویسنده مربوط است. داستان ها از کودکی تا بزرگسالی و زندگی کنونی "عالیه عطایی" را شامل می شوند. نویسنده بر خاطرات خود و نقد اجتماعی بر موضوعاتی نظیر هویت، جنگ، مهاجرت و مرزنشینی در کنار معنا و مفهوم وطن تمرکز دارد.
یکی از جنبه های خوب نگارش نویسنده در "کورسرخی" این است که او هرگز از اینکه خود حقیقی اش باشد نترسیده و هرگز در دام خودسانسوری گرفتار نشده است. در این اثر، کمتر نتیجه گیری داوری و اخلاقی وجود دارد. شاید دلیل اصلی آن این باشد که راوی هیچ ادعای سیاسی ندارد و به سادگی سعی می کند آنچه را که بعنوان یک فرد آسیب دیده از جنگ می داند در کنار "روایتهایی از جان و جنگ" ارائه دهد.
برای درک مطالب کتاب "کورسرخی"، نیازی نیست که حتما افغانستانی باشید؛ ارتباط برقرار کردن با مطالب این کتاب، برای هر انسان خاورمیانه ای که رنج ها و آلام مشترکی را زندگی کرده است، امکان پذیر است. با این حال، برخی از تصاویر کتاب، از تجاربی خبر می دهند که فقط برای یک مهاجر و مرزنشین اتفاق افتاده و حتی خواندن این تجارب دلخراش نیز، رعشه بر اندام می اندازد.
"عالیه عطایی" با نگارش "کورسرخی" نشان داد که قلمش می تواند چه گستره ی وسیعی را از نظر نگارشی به نمایش بگذارد و این کتاب، که می توان از آن به عنوان نقطه ی عطفی در آثار وی یاد کرد، خوانشی تاثیرگذار و تامل برانگیز را به مخاطبین عرضه می کند.
ترلانپنجشنبه 1400/10/02 ساعت 17:55
دو دختر جوان که به دنبال یافتن شغل سر از آموزشگاه پاسبانی درمیآورند. محیطی خشن و ناآشنا. پر از فرمانهای نظامی و قوانین دستوپا گیر. محیط آموزشگاه با دخترانی که هر کدام از شهری آمدهاند سطر به سطر نشان داده میشود. راوی رفتهرفته با داستانهای هر کدام آنها آشنا میشود و در کنارش داستان خودش را هم دارد. او میخواهد نویسنده شود اما نوشتن با آن محیط در تعارض است. ترلان در پی حل این تعارض است و در کش و قوس ماجراهای داستان به خواست درونی خود نزدیک میشود.
کتاب شب های تهرانپنجشنبه 1400/09/25 ساعت 18:53
شبهای تهران" به قلم "غزاله علیزاده"، داستانی است آشنا و لمس پذیر، که قصه ی دختری جذاب و فریبنده را در بستری از اتفاقات بیان می کند. دختری که از ابتدای ورود همه را شیفته ی خود می کند و شخصیت های مختلف داستان، از اصلی و فرعی، همه به نوعی به او عشق می ورزند. با این حال این دختر آنچنان درگیر گرفتاری های روحی و غربت درونی خود است که تنهایی و آدم گریزی، مانع از این می شود که به هیچ یک از این شخصیت ها علاقه ی خاص نشان دهد؛ او تنها باریکه ای از نور امید به قلبشان می تاباند و سپس در سایه ی خود گم می شود.
آسیه ی "شبهای تهران"، همان دختر مرموز قصه است که در یک خانواده ی اصیل و مرفه پرورش یافته؛ مشکلات درونی آسیه برخلاف قهرمانان بسیاری از رمان ها، از جنس فقر یا کمبودهای مادی نیست، بلکه خلا و حفره ای است که چون خودش ناتوان از پر کردن آن است، بنابراین نمی تواند افراد دیگر را نیز دوست بدارد. از دیگر شخصیت های اصلی داستان "شبهای تهران"، بهزاد، پسر جوانی است که از فرانسه آمده و در یک مهمانی با آسیه آشنا می شود. ضلع دیگر داستان دختری است به نام نسترن، که عشق بهزاد را در قلبش می پرورد و برخلاف آسیه، شخصیتی کاملا معمولی دارد. علاوه بر قصه ی عشقی که در "شبهای تهران" جریان دارد، "غزاله علیزاده"، فضای روشنفکری و افکار جوانان دهه ی چهل و پنجاه شمسی را نیز در این داستان به خوبی به تصویر کشیده و نکته ی برجسته در فضاسازی قصه ی او، توجهی است که به مکان ها و هویت آنان مبذول داشته است.
آسیه ی "شبهای تهران"، همان دختر مرموز قصه است که در یک خانواده ی اصیل و مرفه پرورش یافته؛ مشکلات درونی آسیه برخلاف قهرمانان بسیاری از رمان ها، از جنس فقر یا کمبودهای مادی نیست، بلکه خلا و حفره ای است که چون خودش ناتوان از پر کردن آن است، بنابراین نمی تواند افراد دیگر را نیز دوست بدارد. از دیگر شخصیت های اصلی داستان "شبهای تهران"، بهزاد، پسر جوانی است که از فرانسه آمده و در یک مهمانی با آسیه آشنا می شود. ضلع دیگر داستان دختری است به نام نسترن، که عشق بهزاد را در قلبش می پرورد و برخلاف آسیه، شخصیتی کاملا معمولی دارد. علاوه بر قصه ی عشقی که در "شبهای تهران" جریان دارد، "غزاله علیزاده"، فضای روشنفکری و افکار جوانان دهه ی چهل و پنجاه شمسی را نیز در این داستان به خوبی به تصویر کشیده و نکته ی برجسته در فضاسازی قصه ی او، توجهی است که به مکان ها و هویت آنان مبذول داشته است.
آلیو کیتریجيكشنبه 1400/09/21 ساعت 18:39
رمان آلیو کیتریج در نظر دیگران، شخصیتی کله شق، مهربان و اغلب غیرقابل پیش بینی دارد. او که معلمی بازنشسته در شهری ساحلی و کوچک در ایالت مین است، با بالاتر رفتن سنش تلاش می کند تا با تغییرات ایجاد شده در زندگی اش کنار بیاید. او زنی است که به باطن زندگی اطرافیانش می پردازد و موفقیت ها و شکست هایشان را عمیقا نظاره می کند. همسر آلیو، پیروی فلسفه ی رواقی گری است و رابطه ی میان آن ها، نه آن قدر متزلزل است که از هم بپاشد و نه آن قدر مستحکم که از آن، راضی و خشنود باشند. در داستان با پسر جوانی آشنا می شویم که از غم از دست دادن مادرش در عذاب بوده و فقط حضور آلیو است که دردش را تسکین می دهد؛ در حالی که پسر خود آلیو از حساسیت های عجیب و پیچیده ی مادرش بسیار تحت فشار قرار گرفته است. رمان آلیو کیتریج، کاوشی نافذ و پرجوش و خروش درباره ی روح آدمی است؛ داستان این رمان، مخاطب را به خنده، تأیید، افسوس و همدردی با شخصیت ها وادار می سازد.
سمفونی مردگانپنجشنبه 1400/09/04 ساعت 18:05
سمفونی مردگان
هيچ كس نمي توانست به عمق چشم هاش پي ببرد. و من اين را از همان اول دريافتم. قدم هاي بلند برميداشت،اما جوري تربيت شده بود كه رفتارش با ديگران تفاوت داشت. دنيا را جدي تر از آن مي دانست كه ديگران خيال مي كنند.
و من نمي دانم آيا مادرش هم او را به اندازه ي من دوست داشت؟ آيا كسي مي توانست بفهمد كه دوست داشتن او چه لذتي دارد، و آدم را به چه ابديتي نزديك مي كند؟ آدم پر مي شود. جوري كه نخواهد به چيزي ديگر فكر كند. نخواهد دلش براي آدم ديگري بلرزد، و هيچ گاه دچار ترديد نشود.
هيچ كس نمي توانست به عمق چشم هاش پي ببرد. و من اين را از همان اول دريافتم. قدم هاي بلند برميداشت،اما جوري تربيت شده بود كه رفتارش با ديگران تفاوت داشت. دنيا را جدي تر از آن مي دانست كه ديگران خيال مي كنند.
و من نمي دانم آيا مادرش هم او را به اندازه ي من دوست داشت؟ آيا كسي مي توانست بفهمد كه دوست داشتن او چه لذتي دارد، و آدم را به چه ابديتي نزديك مي كند؟ آدم پر مي شود. جوري كه نخواهد به چيزي ديگر فكر كند. نخواهد دلش براي آدم ديگري بلرزد، و هيچ گاه دچار ترديد نشود.
تحلیل رفتار متقابل (در خدمت موفقیتهای فردی و اجتماعی)سه شنبه 1397/01/28 ساعت 20:45
نظریه «تحلیل رفتار متقابل» از سوی درمانگران و متخصصین گروه درمانی در بسیاری از مراکز روان درمانی و نیز در جلسات خصوصی برای درمان انواع اختلالات روانی، هیجانی و شخصیتی استفاده می شود. جذابیت فزاینده و توسعه فراوان این اصول و روش ها انگیزه نگارش این کتاب بوده است. دلیل عمده امیدبخشی گسترده «تحلیل رفتار متقابل» در پرکردن فاصله میان نیاز و وسیله درمان روانی آنست که این روش در گروه ها بسیار ثمربخش بوده است. افراد گروه از جلسه اول شروع به تغییر کرده، خوب می شوند و رشد می کنند و اولین گام را برای رهایی از استبداد گذشته برمی دارند.
سانست پارکدوشنبه 1397/01/27 ساعت 20:42
با این که بشر دنیای اطراف خودش را تغییر داده، اما خودش تغییری نکرده است. حقایق زندگی پایدارند. زندگی می کنی و بعد می میری. از بطن یک زن به دنیا می آیی و اگر بخواهی زنده بمانی او باید به تو غذا بدهد و مراقبت باشد تا زنده بمانی و تمام اتفاق هایی که از لحظه تولد تا لحظه مرگ برایت می افتد، هر احساسی که در تو بروز می کند، هر جلوه ی خشم، هر موج خروشان شهوت، هر قدر اشک، هر قدر خنده، تمام چیزهایی را که در جریان زندگی ات حس می کنی، آدمی که پیش از تو به دنیا آمده هم احساس کرده بود، چه غارنشین باشی چه فضانورد، چه در صحرای گوبی زندگی کنی چه در مدار قطب شمال.
خداحافظ گاری کوپردوشنبه 1397/01/27 ساعت 11:19
دنیا را باید عوض کرد. باید همه باهم متحد بشن تا دنیارو عوض کنن. ولی آخه اگه همه میتونستن باهم متحد بشن دیگه برای چی دنیارو عوض کنن؟
خداحافظ گاری کوپر داستان آشنایی لنی، پسری که از پایبند شدن وحشت داره و ترجیح میده همه ی ساعت های زندگیش رو در ارتفاعات بلند کوه های آلپ مشغول اسکی کردن باشه، با دختر منطقی و فعال اجتماعی به نام جسی هست. لنی که عقاید سر سخت خودش رو درباره زندگی و عشق داره، خودش به دام رومانس عجیبی میفته و برای نگه داشتن یا نداشتن اعتقاداتش دست و پا میزنه. داستان این کتاب، یه داستان عاشقانه ی معمولی نیست، بلکه شما رو درباره ی اعتقاداتتون به فکر فرو میبره، لبخند به لبتون میاره و خیلی وقتها احساساتتون رو بر می انگیزه...
خداحافظ گاری کوپر داستان آشنایی لنی، پسری که از پایبند شدن وحشت داره و ترجیح میده همه ی ساعت های زندگیش رو در ارتفاعات بلند کوه های آلپ مشغول اسکی کردن باشه، با دختر منطقی و فعال اجتماعی به نام جسی هست. لنی که عقاید سر سخت خودش رو درباره زندگی و عشق داره، خودش به دام رومانس عجیبی میفته و برای نگه داشتن یا نداشتن اعتقاداتش دست و پا میزنه. داستان این کتاب، یه داستان عاشقانه ی معمولی نیست، بلکه شما رو درباره ی اعتقاداتتون به فکر فرو میبره، لبخند به لبتون میاره و خیلی وقتها احساساتتون رو بر می انگیزه...
کمی قبل از خوشبختیدوشنبه 1397/01/27 ساعت 11:16
رمان کمی قبل از خوشبختی، رمانی بسیار خواندنی درباره ی مسائل معمولی و پیش پا افتاده ای است که همه ی ما[حتی اگر به این موضوع اقرار نکنیم]به آن ها علاقه مند هستیم. این رمان به عزیزترین و باارزش ترین دارایی های انسان می پردازد: مهربانی، دوستی، عشق و فرزندان.
خوشا خوشبختانيكشنبه 1396/11/15 ساعت 19:51
در بیستویک فصل این رمان، هجده راوی به روایت عشقها، رابطهها، خیانتها، خوشیها و تلخیهای زندگی خویش میپردازند. هر فصل به نام شخصیتی که ماجرای خویش را بازمیگوید، نامگذاری شده است. در تمامی این روایتها مفهوم زندگی، رنج مدام و هستی متزلزل انسان متجدد مخاطب را وامیدارد تا بیندیشد که به راستی عشق واقعی چیست و ارزش هستی کدام است. یاسمینا رضا، نویسندهی این اثر، را بیشتر با نمایشنامههای هنر و خدای کشتار میشناسند، دو اثری که موفق به دریافت جایزهی تونی شدند. مضمون بیشتر آثار رضا روابط انسانی است، روابطی که همواره با تنشهای دراماتیک همراهاند.نیویورک تایمز در مورد «خوشا خوشبختان» مینویسد: «یاسمینا رضا هرکدام از فصلهای کتاب را با جزئیات پر کرده و باعث شده است هرکدام به طرز شگفتآوری شبیه نمایشنامهای تکپردهای باشند. رضا، انسانها و روابطشان را با دقتی موشکافانه مشاهده میکند و با قلم قوی خویش این کتاب کمحجم را به اثری درخور تبدیل میکند.»
عطر سنبل عطر كاجيكشنبه 1396/11/15 ساعت 19:49
عطر سنبل، عطر کاج، اتوبیوگرافی خانوم فیروه جزایری دوما نویسنده ایرانیالاصل است که از هفت سالگی به خاطر شغل پدرشان از آبادان به آمریکا مهاجرت کرده و برای همیشه ساکن آمریکا میشوند.کتاب شامل مجموعه خاطرات ایشان، به زبان طنز است که حول محور فرهنگ ایرانی و تفاوتهای بارز فرهنگ آن با فرهنگ اروپایی نوشته شده است و با مهاجرت نویسنده و خانوادهاش به آمریکا آغاز میشود.مشکلاتی که آنها در اوایل مهاجرتشان به آمریکا دارند و تقابل عادتها و فرهنگهای ایرانی- غربی، سنتهای ایرانی و اصالتهای آن و تفاوت بارزش با زندگی مدرن، اتفاقاتی خندهدار را برای این خانواده رقم میزند که نویسنده به خوبی توانسته است با طنزی گیرا و جذاب و نثری ساده و بسیار روان آنها را به رشته تحریر در آورد.
مرگ وزير مختاريكشنبه 1396/11/15 ساعت 19:46
عهدنامه ترکمانچای ۲۰ بهمن ۱۲۰۶ در منطقهای به همین نام میان عباس میرزا ولیعهد وقت ایران و گریبایدوف امضا شد و به جدایی بخشهای وسیعی از خاک ایران و الحاق آن به روسیه، اخذ غرامت ۲۰ میلیون روبلی از ایران و ضبط نسخ خطی کتابخانه شیخ صفی الدین اردبیلی و انتقال آن به روسیه انجامید. گریبایدوف پس از عقد این معاهده ۴۰ هزار روبل روسی پاداش و کوتاه مدتی بعد به عنوان سفیر روسیه در تهران ارتقا مقام گرفت. وی در این سمت و پس از حضور در ایران متوجه شد تعدادی از زنان گرجی در منازل رجال ایرانی به سر میبرند. او طبق مفاد ماده سیزده عهدنامه ترکمنچای آنان را اسیر تلقی کرد و از دولت ایران درخواست استرداد آنان را نمود. این مساله در نهایت به خشم مردم تهران و حمله آنها به سفارت روسیه و قتل او منجر شد.
بلنديهاي بادگيريكشنبه 1396/11/15 ساعت 19:44
آرزو کن و یاد بگیر که اخم هایت را باز کنی و چین پیشانی ات را بگشایی، سعی کن با چشمان باز و روشن دنیا را نگاه کنی، از این دو دیو سیاه (چشم ها) دو فرشته ی بی گناه و بی پروا بساز که به چیزی شک ندارند و همه را دوست خود می دانند، مگر آن که خلافش ثابت شود. حالت سگ ولگرد و پستی را نگیر که انگار هر لگدی که می خورد حقش است و از تمام دنیا به اندازه ی کسی که لگدش می زند متنفر است، چون دنیا باعث درد و رنج است!
فراموش نکن که خوش قلبی تو را قشنگ می کند و در نظر دیگران زیبا جلوه می دهد، حتی اگر رنگت سیاه باشد. چه بسیار آدم های بدذاتی که زیبا هستند اما در نظر مردم زشت جلوه می کنند...
فراموش نکن که خوش قلبی تو را قشنگ می کند و در نظر دیگران زیبا جلوه می دهد، حتی اگر رنگت سیاه باشد. چه بسیار آدم های بدذاتی که زیبا هستند اما در نظر مردم زشت جلوه می کنند...
نيروي حاليكشنبه 1396/11/15 ساعت 19:37
نویسنده در این کتاب شرححال خود را روایت میکند و شرح میدهد که چگونه در آستانهی دستشستن از زندگی به ادراکی دست یافته که بینش او را یکباره دگرگون ساخته است. آموزههای این کتاب در قالب پرسش و پاسخ بهسادگی به مخاطب انتقال مییابد. ناشر دربارهی این کتاب آورده است: «تله ابتدا کتاب را با شرح داستان زندگی خود آغاز میکند. داستان افسردگی و اندوهی که به تجربهی عظیم بیداری در شبی نهچندان دور از تولد بیستونهسالگیاش انجامید... این نگاشته، رهنمونی جامع و دورهای کامل در مراقبه و ادراک است. کتابی است که بارها و بارها باید به آن بازگشت و هرگاه که به بازگردید، به عمق و معنای جدیدی دست خواهید یافت.»
خيانتيكشنبه 1396/11/15 ساعت 19:33
ما چیزی که خودمان می خواهیم باشیم، نیستیم. چیزی هستیم که جامعه می خواهد. چیزی هستیم که والدینمان انتخاب می کنند. ما نمی خواهیم کسی را ناامید کنیم. نیاز شدیدی به دوست داشته شدن داریم. بنابراین بهترین ها را در وجود خود خفه می کنیم. کم کم درخشش رویاهامان تبدیل به هیولای کابوس هامان می شود. آنها کارهایی اند که انجامشان نداده ایم. ممکن هایی که ناممکن کرده ایم.
وضعیت آخريكشنبه 1396/11/15 ساعت 19:31
این کتاب یکی از پرفروشترین کتابها در زمینهی روانشناسی است. در توضیحات پشت جلد آمده است: «در سالهای اخیر گزارشهای زیادی دربارهی نارضایتی و بیطاقتی مردم از وضع روانپزشکی در همه جا بوده است، از مدت درمان که انگار تا ابدیت طول میکشد، از مخارج زیاد، از نتایج نامعلوم و از آن همه واژههای مبهم و اسرارآمیز. این نارضایتی و بیطاقتی نهتنها از طرف مردم بلکه از طرف روانپزشکان نیز ابراز شده است. این کتاب حاصل جستوجویی است در جهت یافتن جواب برای مردمی که همیشه سوال میکنند و میخواهند واقعا بدانند که مغز و فکر آدمی چگونه کار میکند و علت رفتارهای مختلف ما چیست؟ وضعیت آخر شامل همهی پژوهشها و جستوجوهای سیسالهی طبابت و دربرگیرندهی همهی مشاهدات و تحقیقات نویسنده است که با روش "تحلیل رفتار متقابل" مسائل مختلف شخصی و اجتماعی را بررسی و به دقت تحلیل میکند.»
سقوط فرشتگانشنبه 1396/11/07 ساعت 09:05
من تمام زندگیمو صبر کردم تا یک اتفاقی بیوفته! حالا فهمیدم که هیچ اتفاقی نمیوفته؛ یا اینکه این اتفاق افتاده و درست تو اون لحظه من چشمهام رو بسته بودم... نمیدونم کدوم بدتره؟ اینکه از دست داده باشمش یا اینکه بدونم چیزی برای از دست دادن وجود نداشته..