معرفی کتاب شور هستی اثر ایروینگ استون
شور هستی کتابی از ایروینگ استون در به تصویر کشیدن حیات یکی از بزرگ ترین دانشمندان و طبیعی دانان جهان، چارلز داروین است که اصلی ترین رخدادهای زندگی او را به تصویر می کشد. داروین کاشف بزرگ، در صدد نبود تا هرجور شده عقاید جهانیان را دگرگون سازد؛ او تنها در جستجوی یافتن حقیقت بود. اما قبل از اینکه به این مهم دست یابد، چارلز داروین ایمان و اعتقادی به عظمت قرن های سپری شده را لرزاند، به عنوان روحی پلید شناخته شد، به دیوانگی محکوم شد و در نهایت به عنوان یک نابغه مورد تحسین قرار گرفت.
زندگانی داروین سفری طوفان زده از اکتشافات بود که از لحظه ای که جوان خامی بود و برای سفری پنج ساله به دور دنیا، به دریاها زد شروع شد و تا سال های واپسین حیات پربارش و کاوش های تاریخی و مهم او در کشف رمز و راز نهایی منشا نوع بشرادامه یافت. اکنون زندگی چارلز داروین با رمانی تراز اول به تصویر کشیده شده است و نه تنها بازگوی شخصیت خود اوست، بلکه عصر ویکتوریایی که داروین را در دامان خود پرورش داده و او را به انسانی که بوده تبدیل کرده است نیز نشان می دهد. صفحات این اثر نمایشی از شور و هیجان است که با پیش داوری های زمانه ای که در آن می زیست و خطراتی که او را تهدید می کرد محاصره شده است.
شور هستی علاوه بر شرح سفر های هیجان انگیز داروین در کشتی سلطنتی بیگل، شرح جستجوها و پژوهش های این نابغه ی مشهور بریتانیایی به قلم گیرای ایروینگ استون می باشد.

 

ایروینگ استون، زاده ی 14 جولای 1903 و درگذشته ی 26 آگوست 1989، نویسنده ای آمریکایی بود که بیشتر به خاطر رمان های زندگی نامه ای خود شناخته می شود.استون در سال 1923، مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه کالیفرنیا دریافت کرد و پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد در همانجا، به عنوان استادیار رشته ی زبان انگلیسی مشغول به فعالیت شد. او سپس ازدواج کرد و به همراه همسرش به پاریس رفت.

 

 

قسمت هایی از کتاب شور هستی 
 چارلز همیشه زمین های بین شروزبری و مانت، با آن مزارع سر سبز و و زردش را به خصوص در اواخر ماه ژوئیه که تقریبا آماده ی برداشت اند، دوست داشت. ولی این بار چیز زیادی نمی دید زیرا افکارش در اندرونش سیر می کرد. به استثنای لایل و براون و یارل و معدودی دیگر از دوستان دانشمندش، خود را از تمامی زندگی اجتماعی دور نگه داشت. از زمان ورودش به انگلستان به هیچ زن جوان جذاب یا شوخ یا حتی قابل توجه روبه رو نشد. می دانست این زن ها در لندن فراونند؛ آن ها را در رفت و آمد با کالسکه می دید. 
 همه چیز جز کار متمرکز را ترک کرد. فردی دوست داشتنی و تقریبا نیمه منزوی شده بود. زندگی مجرد اراسموس را جالب نیافت. چنانکه پدرش یادآور شده بود ماه فوریه آینده سی ساله می شد،دیگر جوان نبود. اگر ازدواج نمی کرد و فرزندی نمی آورد، دودمان داروین که به هزار و پانصد نفر بالغ بود به پایان می رسید. این یک وظیفه ی دستوری نبود؛ ولی از وجود خانواده ی پرجمعیت خودش و خانواده ی وج وود و منسلو بسیار شادمان بود. ازدواج کردن، داشتن یک خانه و چند فرزند، روال معمول زندگی بود. او هم یک مرد معمولی بود .
 محرک اصلی درون مغزش از حرکت افتاد. اما! خداوند قادر مطلق، اما! با چشمان قهوه ای جذاب و موهای کوتاه قهوه ای فردار، صدای ملیح و اندام دوست داشتنی، شخصیت دلسوز، نزدیک ترین دوست و محرم اسرارش از کودکی. اما، که به او حق داده بود با کشتی بیگل سفر کند تا گزارش روزانه اش به چاپ برساند، در مواقع مقتضی و هنگامی که تشخیص می دهد وجودش لازم است از محبت فروگذار نمی کند.

 




The Origin

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب