کتاب سیب های سیاه
سیب های سیاه روایت آدم هایی است که همین حوالی ما نفس می کشند؛ دیده و شنیده می شوند. داستان هایی که حال و هوای دیروز و امروز خود ماست و شاید فردا و فرداهامان.
سیب های سیاه قصه ی تکرار زندگی است بغل دست مرگ. روایت دنیاست و آدم هاش. مرثیه ی گندم است و سیب.
هفده داستان که شاید با یک بار خواندشان از یک درد مشترک می گویند: «آدم بودن».

 

 

پشت جلد کتاب آمده است:

سیب های سیاه روایت آدم هایی است که همین حوالی ما نفس میکشند؛ دیده و شنیده می شوند. داستان هایی که حال و هوای دیروز و امروز خود ماست و شاید فردا و فرداهامان. 
حرف از زنها و مردهایی است که فراموش شده اند با همه ی دل مشغولیها و گم بودگی ها و دردهاشان که شاید ما هم راوی سرگردان همین ها بوده ایم و باشیم. 
سیب های سیاه قصه ی تکرار زندگی است بغل دست مرگ. 
روایت دنیاست و آدمهاش. مرثیهی گندم است و سیب. 
هفده داستان که شاید با یک بار خواندن شان از یک درد مشترک می گویند؛ آدم بودن. 
سر انگشت هات بوی بهارنارنج خام می داد وقتی قي گوشه ی چشم هام را می گرفتی و میخندیدی که: باید مادرت می شدم ..... ای کاش مادرت بودم. 
اخمی می شدم. سر زیر می انداختی. بعد می نشستی روبه روم، پشت به تاریکی آن بیرون، پشت به تاریکی شش روزهی خدا و من توی چشم هات که خدایی می کردم روز بود و روز. 
حالا هر وقتی باشد، شب یا روز، دنبال تو میگردم. نیستی.» 

 




Sib-haye Siah
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب