• دسته بندی : کتاب فارسی > رمان خارجی
  • کد محصول : 1.48250
  • وضعیت : موجود

  • شابک: 9786226513654
  • مترجم:
  • وزن(گرم): 330
  • تعداد صفحه: 324
  • ناشر:
  • قفسه نگهداری در کتابسرا: B-11-2 | بخش B ستون 11 ردیف 2
  • موجودی: 2
  • توضیح: رقعی شومیز شیما الهی
  • امتیاز:

کتاب دختران دریاچه 

دختران دریاچه کتابی است وهم آلود که با قلم گیرای وندی وب به نگارش درآمده است. زنی به نام کیت بعد از پایان دادن به ازدواجش، به خانه ی پدری اش که در کنار دریاچه است برمی گردد تا کمی خود را باز یابد. اما در آنجا با جسد زنی که به قتل رسیده مواجه می گردد. در چین لباس زن که به طرز عجیبی هم قدیمی است، یک نوزاد پیچیده شده که به اندازه ی مادرش سرد و آرام است. هیچکس قادر به شناسایی زن نیست به غیر از کیت؛ او قبلا در رویاهایش اینجا بوده است.
صد سال قبل یک داستان عاشقانه به شکل غم انگیزی به اتمام می رسد و معماهایش حل نشده باقی می ماند. حالا زمان آن رسیده که دریاچه راز های خود را آشکار کند. هر رازی که گره اش از هم گشوده می شود، کیت را بیشتر به داخل گرداب این داستان گیرا می کشاند. داستانی که نسل به نسل زمزمه شده و حالا نوبت کیت است که به این زمزمه ها گوش بسپارد.
زمانی که زن غرق شده از گور دست دراز می کند، کیت نیز به سوی او می رود؛ آن ها باید به هم برسند تا حتی در رویا هم که شده، اشتباهات پلید گذشته را تصحیح کنند.
وندی وب کتابش را پیرامون دریاچه و عوامل ماوراالطبیعه ی آن سازمان داده است. او داستانی مرتبط با گذشته ایجاد کرده که در آن عمارت های قدیمی و زنان قوی، معمای سن و صد البته ارواح خودنمایی می کنند. داستان دختران دریاچه از فضای وهم انگیز و مکدر برخوردار است که سرشار از معما بوده و در حالی که کیت در تلاش است تا مفهومی از رویاها و تجربیاتش به دست بیاورد، خط داستانی مرتب بین گذشته و حال سیر می کند.

 

 

پشت جلد کتاب آمده است:

کیت یقه اش را باز کرد و چند جای خراش روی گردنش دید، انگار کسی ناخن کشیده بود. در آینه به سیمون خیره شد و با چشمان وحشت زده پرسید: «این دیگه چیه؟» سيمون سرش را تکان داد: «نمیدونم. تاحالا همچین اتفاقی توی عمارت نیفتاده بود. هیچ وقت. چه قبل و چه بعد از فوت مامان بزرگ. همون طور که بهت گفتم اگه توی این خونه روحی باشه، روح اقوام ماست.)

خب پس کی این بلا رو سر من آورده؟» سیمون بازوی کیت را گرفت و چانه اش را روی شانه او گذاشت، به آينه خيره شد و گفت: «و چرا؟» | کیت احساس کرد ستون فقراتش دارد می لرزد. گفت: «تازه سررسیدها رو پیدا کرده بودم. شاید نمی خواسته من بدونم اون تو چی نوشته.)




Daughters of the Lake

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب