ده نفر قزلباش 2جلدی

 

 

وزيري (گالينگور) چکيده :
"شاه طهماسب" اول و امراي قزلباش و ديگر درباريان در حال ترک مسجد بودند که پيکي خسته و ژوليده به نزد آنان رفت و خبر بدي را به شاه رساند؛ ماجرا از اين قرار بود که "عبداله ازبک" پسر اسکندرخان با چهل هزار سرباز به سوي خراسان رفته بود، از سويي "محمد ميرزاي ولي‌عهد" به همراه تمام زنان و دختران درباري و غلامان براي استراحت به هرات رفته بودند. عبداله‌خان از اين ماجرا آگاه شده بود و به سوي آنان رفته و قلعه‌ي آنان را محاصره کرده بود. شاه طهماسب براي جلوگيري از به اسارت درآوردن زنان و هرگونه احتمال آبروريزي براي شاه قزلباش‌ها، دستور قتل تمام زنان و دختران را براي رييس غلامان شاهوردي بيک استاجلو که جنگاوري بزرگ بود، فرستاد. اين دستور توسط 18 قزلباش داوطلب از جمله اسکندر به دست استاجلو رسيد. طي ماجراهايي درباريان از محاصره نجات يافتند و به قزلباش‌هاي زنده و خانواده‌ي قزلباش‌هاي کشته شده، قول پاداشي درخور داده شد. اسکندر به جاي هرگونه پاداش و ثروت و مقامي از شاه درخواست کرد که يکي از دختران حرم به نام "حوري" را به عقد او درآورد و شاه براي پذيرفتن آن براي اسکندر شرط خطرناکي را مطرح نمود.
چکيده :
عده‌ي بسياري از درباريان و سربازان با لباس کشورها و قوم‌هاي مختلف در باغچه‌سراي شاه‌عثماني گرد هم آمده بودند تا خبر جديد او را بشنوند. پس از جمع شدن تمامي بزرگان، "سلطان مراد" پادشاه عثماني، سخنان خود را درباره‌ي همسايه‌ي مشترک تمامي کشورها ايران شروع کرد و از اختلاف ميان قزلباش‌ها صحبت نمود. او با بيان اين موضوع که بر خلاف تصور ايرانيان، "شاه اسماعيل دوم" نمرده، بلکه در استانبول مهمان او شده است، خواستار همکاري تمامي کشورهاي همسايه براي حمله به ايران، شکست قزلباش‌ها و به تخت نشاندن شاه اسماعيل دوم شد. در اين ميان، قزلباشي به نام "عبداله" که با لباس مبدل به مهماني آمده بود با يکي از خدمه‌ي دربار طرح دوستي ريخت و متوجه‌ي مسايل مهمي شد؛ از جمله اين که فردي که به نام شاه‌اسماعيل نزد سلطان مراد سکونت کرده، ولگردي به نام نصير کعبي است که بسيار به شاه اسماعيل شباهت و حالا عثماني‌ها از ...