پشت جلد کتاب آمده است:

دلتون گرفت آمیرزا؟ ها؟ می دونم توچه فکری رفتی آمیرزا، میدونم، آب انبار خشکه... خشک... دريغ از یه قطره آب، از اون قطره عسلیاش، سالهای سال میشه آمیرزا که قنات خشک شده،... سالهای سال... اما یه وقت خیال نکنیهایه جنازه اون نن کولیه روتوآب انباری چال گردن ها... نه... نه جون آمیرزا، اینا بهتونه... اینایک کلاغ چل کلاغه عوامه... اما... اما آمیرزا جون... به اسمتان قسم که... گاهی شباصدای زمزمه های اون نن کولیه رو همون دوروبرا میشنفم... باهمین گوشای خودم... جون عيال و بچه ها اگه بخوام دروغ بگم. سگ کی باشم آمیرزا که بخوام...



سهیل زارعی دوشنبه 1400.11.11 ساعت 11:54

اگر چه نویسنده سبک نوشتاری جالبی رو در پیش گرفته اما در شخصیت پردازی ها ناموفق بوده. سخت میشه با آدم ها ( که در فضایی مه الود گیر افتادن و نمیشه درست دیدشون ) ارتباط برقرار کرد سوژه ها تقریبا بکر هستند و فضای داستان ها غریب و مه آلود و جالب در کل یکبار خوانش رو میشه براش در نظر گرفت


یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب