پشت جلد کتاب آمده است:

 

نقاشی زندگی پست مدرن

و چند مقاله دیگر

شاید فقط گذاشتن یک «پست» جلوی مدرنیسم کافی نباشد؛ اما آیا نباید موافق این باشم که مدرنیته درسی یا چهل سال گذشته تغييرشکل داده - آنقدر که به چیزی دیگر تبدیل شده است؟ و آیا بخشی از این بازآرایی ، شكل جديد اشاعة ويروس وار امر دیداری در کلیت فرهنگ - نظام جديد بصری سازی، و چپه شدن تعادل اجتماعی از رژیم پیشین کلمه به رژیم کنونی تصویر نیست؟

آیا این اوضاع و احوال بی شک فرصتی ویژه را در اختیار هنر می گذارد؟ آیا چنین نیست که هنر به شکلی منحصربه فرد وارد دیالوگ با چیزی می شود که حالا ابزار اصلی در توليد زندگي متصور نوین شده است؟ یا اینکه آنچه فرصتی یکتا به نظر می رسد، دقیقا خودش به مشکل بدل می شود؟ آیا نزدیکی هنر بصری به ابزار کنونی واقعی قدرت - ابزار فعلی تولید سوژه ها- نه نزدیکی بلکه همسانی از کار در نمی آید؟ آیا متربصری صرفاو مطلقا در فرایند بدل شدن به بخشی از دستگاه تولید زندگی تصویری قرار ندارد ؟ آيا تورق صفحات مجلاتی چون پارکت یا آرتروم این حقیقت مؤکد را به شکلی سرسختانه و ملال آور تأیید نمی کند که مرزبندی میان هنر بصری و برای مثال صنعت مد به همین راحتی دیگر وجود ندارد؟ نه تنها وجود ندارد، بلکه هنر به وجود نداشتن این مرزهم می بالد؟ وجودنداشتن یکی از عمده پی رنگهای تصدیق آمیز هدرز امروز است.

 




Painting of Postmodern Life
کتابهای مرتبط
از همین مترجم: مجموعه ی نویسندگان

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب