پشت جلد کتاب آمده است:

صمد طاهری در پیرزن جوانی که خواهرم بود دوباره به مقولهی «زوال معصومیت» پرداخته است، همان مقوله ای که در اثر تحسین شده اش، برگ هیچ درختی، هم محوریت داشت و در داستانهای کوتاهش هم، گاه به آن پرداخته است. در اثر تازهی صمد طاهری، آبادان و مردمانش و موقعیت چندفرهنگی اش نقشی اساسی ایفا می کنند. همچنین، نمایان ساختن روند یکسان سازی آدمها و حذف آنها که در چهارچوبها نمی گنجند از زیرلایههای اثر طاهری است. اثری پر از لحظات ناب طنز آمیز و سرخوشانه که راوی اش اگرچه با اطرافیان صادق نیست، با خودش و مخاطبش بسیار صادق است و حرکتش از دستای قربانیان به دستهی قربانی کنندگان را به خوبی در اثر بازنمایی می کند صمد طاهری، نویسندهی شناخته شدهی آبادانی، که آثار او همواره مورد توجه مخاطبان جدی ادبیات و منتقدان و جوایز ادبی بوده است و با مجموعه داستان زخم شیر برندهای بسیاری از جوایز ادبی شده است در اثر تازه اش، مخاطب را می خنداند و خشمگین می کند و عاطفه اش را برمی انگیزد. او راوی آدمهایی است که همواره در نوجوانی شان گیر کرده اند.

درد کف پا امانم را بریده ولی جیکم در نمی آید. نمی خواهم پدر چیزی بداند. اگر بداند، راه می افتد می آید مدرسه و ناظم و مدیر و آقای رحمانی را می بندد به توپ تعجب. آقای رحمانی به من نگاه می کند و آن شاهدانه روی مردمکهایش شروع به رقصیدن می کند. بعد هم سر کلاس می گوید؛ «این به جای تشکرتونه؟ بد کاری می کنم که روشها رو بهتون یاد میدم؟» و دفعه ی بعدش روش را دقیق تر اجرا می کند و جوراب و پوست کف پایم یکی می شوند. باید تا شب صبر کنم و چیزی بروز ندهم. خوابم که ببرد، آن ورورهی جادو پیدایش می شود. توی خواب اسمش صديقه است، اما خیلی خوشگل است و هیچ شباهتی به خواهر من ندارد. خواهر من پیرزنی جوان است و زشت ترین دختر دنیاست. ورورهی جادو پیشانی ام را می بوسد، کمی از آب دهانش را روی زخم پاهایم می مالد و زخمها همان وقت خوب می شوند و دردها می زنند به چاک و صبح که بیدار میشوم، کف پاهایم از کف پاهای آرش هم سالم تراند.

 



کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب