پشت جلد کتاب آمده است:

آقای غارنشین از ترس اینکه بقیهی غارنشینها فکر نکنند او از یک بز ترسیده، مجبور شد دست همسر و بچه اش را بگیرد و خانه و زندگی را از غار کوهستانی شان ببرد به شهر ساکت و آرام بيلسدن « قراره یه تیم فیتبال تو مدرسه راه بیندازیم. من تا حالا تو هیچ تیمی نبوده ام. فکر می کنی خوب باشم؟» آقای غارنشین گفت: « خوب باشی؟ ناسلامتی غارنشینی ها!» 


دل تو دل اولریک نیست که برود توی تیم فوتبال مدرسه، ولی واقعا از قانون های فوتبال سر درنمی آورد و پسر همسایه بغلی، وارن پریدل، هم هیچ خیال ندارد توضیح بدهد که چکمه به درد فوتبال بازی نمی خورد و اگر خشن و ترسناک باشی کارت قرمز می گیری؟ همین هم کافی است که صدای غرررررررش یک غارنشین دربیایدا 

 




Trolls united!
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب