پشت جلد کتاب آمده است:

مفهوم دیالکتیک از همان آغاز، چه در بحث های مارکس، در نقد انگلس به دورینگ، در مباحثات لنین و باگدانف، در نقد گرامشی به کروچه و چه در بحث های بسیار گسترده ای که از سوی متفکران مارکسیست در قرن حاضر صورت گرفته، مورد مناقشه و تردید بوده است.

یکی از محوری ترین و ریشه دارترین این بحث ها، عبارت است از بحث پیرامون رابطه ی دیالکتیک مارکس با دیالکتیک هگل. در اینجا، صرف نظر از طیف گستردهی دیدگاه ها، دست کم دو محور را می توان تشخیص داد. یکی دیدگاهی که دیالکتیک مارکس و مارکسیستی را همان دیالکتیک هگل می داند، منتها در شکل وارونه شده یا مثلا ماتریالیستی شده اش؛ و دیگری دیدگاهی که دیالکتیک مارکس و مارکسیستی را کاملا غیر هگلی و حتی ضد هگلی ارزیابی می کند. در میان گرایش های گوناگون، یکی هم گرایشی است که دیالکتیک مارکس را اساسا و ماهیت متفاوت با هر نوع دیالکتیک دیگری می داند و آن را ویژهی مارکس ارزیابی می کند. این دیدگاه عمدتا از سوی لویی آلتوسر نمایندگی می شود...

گرایش دیگر بر آن است که به کار بردن واژگان دیالکتیک از سوی مارکس تنها نقش یک ظرف را دارد که در آن محتوایی کاملا متفاوت از محتوای هگلی ریخته شده است...

ما در این مجموعه کوشیده ایم با انتخاب چهار نوشته ی نمونه وار، دست کم سه گرایش را در این بحث معرفی کنیم.

 





یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب