کتاب و هیچ چیز همیشگی نیست 
این کتاب اثر تاثیرگذاری ست که پر از احساسات و عواطف واقعی ست. کلارای هشت ساله در راه برگشت از مدرسه ناپدید می شود و زندگی والدینش را برای همیشه به قبل و بعد این حادثه تقسیم می کند. این کتاب داستان زوجی ست که علی رغم عشق عمیق شان به هم، فقدان کودک شان را تاب نمی آورند و دو راه متفاوت از هم را برای گذران این درد برمی گزینند که در آخر منجر به جدایی شان از هم می شود. پانزده سال بعد ژنویو نامه ای به ونسان می نویسد که حامل خبر نزدیکی مرگش است و از او می خواهد که برای بار آخر او را در کنارش ببیند.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

بعضی آدمها، با گذشت زمان، آزادتر از قبل میشوند: به بر جای خم شدن، قامتشان را راست نگه می دارند. ازشان انرژی حیرت آوری ساطع می شود. برای آدمهایی که سر راهشان قرار می گیرند منبع نور میشوند. دوست دارم بدانم این افراد با تاریکیهای گذشته شان چه کرده اند. با پشیمانیهایشان، با جراحتهایشان. چگونه از پسشان برآمده اند. چرا که ما هیچ چیز را فراموش نمی کنیم. حتی اگر خودمان را مجبور به فراموشی کرده باشیم: گذشته در ما زندگی می کند. چیزی در عمق وجودمان جاخوش می کند، طوری که گمان میکنیم به خواب رفته، اما بیدار می شود.




Puisque rien ne dure

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب