مردی که دو پای چپ داشت (داستان های طنز)
- دسته بندی : کتاب فارسی > رمان خارجی
- کد محصول : 1.41581
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9786007141663
- مولف: پی. جی. وودهاوس
- مترجم: نیلوفر خوش زبان
- وزن(گرم): 302
- تعداد صفحه: 264
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-3-2 | بخش B ستون 3 ردیف 2
- توضیح: رقعی شومیز نیلوفر خوش زبان
پی. جی. وودهاوس ، زاده ی ۱۵ اکتبر ۱۸۸۱ و درگذشته ی ۱۴ فوریه ی ۱۹۷۵، نویسنده ای انگلیسی بود. وودهاوس در دوران جوانی در یک بانک استخدام شد اما این کار را دوست نداشت و در اوقات آزاد خود، به نویسندگی می پرداخت. رمان های اولیه ی او بیشتر داستان هایی در مورد مدرسه بودند اما او پس از مدتی به نوشتن داستان های طنزآمیز روی آورد.
پشت جلد کتاب آمده است:
از متن کتاب
شگفت انگیزترین شب زندگی ام آن شبی بود که ویلتون من را محرم راز خود دانست. این که چرا از بین همه من را انتخاب کرد، نمی دانم. ترجیح می دهم فکر کنم چون آن شب تنها بودیم، من و ویلتون، در آن حال و هوای روحی خاص که آدم یا باید سفره دلش را پیش یک نفر باز کند و یا از درد بترکد و ویلتون از بین این دو گزینه لعنتی، اولی را انتخاب کرد.
توی ماجراهای عشقی، قوی ترین آدم ها معمولا سست ترین و بی دل و جرآت ترین ها از آب درمی آیند. ویلتون سیزده تا وزنه را یک جا می زد و ماهیچه هایش به کابل های فلزی می ماند، اما در آن شرایط بحرانی اگر یک تخم مرغ آب پز جای او بود قطعا شهامت بیشتری از خودش نشان می داد. ویلتون رقت انگیز بود.
سر پلام گرنویل وودهاوس، نویسنده و طنزپرداز انگلیسی، را یکی از بزرگترین طنزپردازان قرن بیستم میلادی می دانند. وودهاوس نخستین داستان اش را در ۱۹ سالگی منتشر کرد و تا آخرین روز حیات دست از نوشتن برنداشت. با این که اغلب داستان های وودهاوس در فضای انگلستان می گذرد، خود او بیشتر عمرش را در امریکا سپری کرد و به تبع آن، از نیویورک و هالیوود به عنوان زمینه بعضی از رمان ها و داستانهای کوتاه اش بهره گرفت. خودش معتقد بود یکی از عواملی که باعث طنزآمیز بودن نوشته هایش می شود نوع نگاهان به زندگی است: «اگر زندگی را ساده بگیرید همه چیز را خنده دار خواهید یافت. شاید به این خاطر که این طور به دنیا آمده اید.»
وودهاوس مورد ستایش بسیاری از نویسندگان هم عصرش، مانند جورج اورول، مکس بیرام، رادیارد کیپلینگ و ای. هاوس من بوده و «مردی که دو پای چپ داشت) از آثار شاخص او به شمار می آید.
کتاب مردی که دو پای چپ داشت – مجموعه داستان طنز
کتاب مردی که دو پای چپ داشت یک مجموعه داستان طنز است که از سوی نشر نون در اختبار علاقه مندان قرار گرفته است.
این کتاب یه مجموعه داستان کوتاهه و مطمئنن خیلی از شما عزیزان هم مثل من با داستان کوتاه ارتباط چندانی برقرار نمیکنید. اما اشتباه نکنید این همون مجموعه ای هستش که قراره نظر شما رو درباره داستان کوتاه به کلی عوض کنه.
داستان های این کتاب عبارتند از:
بیل، سگ شکاری
آزاد کردن گاسی جوان
تعطیلات ویلتون
ملاقات با مرد خجالتی
ورود به اجتماع
در گایزنهامر
مَک چگونه مَک شد
سیاه، رنگ شانس
عاشقانه یک پلیس زشت
دریای فتنه و آشوب
درباره کتاب مردی که دو پای چپ داشت
همونطور که از جلد کتاب برمیاد ، این کتاب یه مجموعه داستان طنزه از یه نویسنده ی انگلیسی که چهره اش پشت کتاب من رو یاد ملوان زبل میندازه!
البته همین ابتدا خدمتتون عرض کنم که خبری از داستان طنز نیست، یا شاید هم تعریف انگلیسی ها از داستان طنز با اون چیزی که من رو به خنده میندازه متفاوته! به هرحال نباید انتظار داشته باشید این داستان ها مثل سداریس شما رو به قهقهه وادار کنند. البته جناب وودهاوس یکی از بنام ترین طنزپردازان انگلستان بودند و بزرگترین جایزه ی ادبی بریتانیا در زمینه ی داستان های طنز هم به نام ایشون هست.
با شروع هر داستان، به قدری با فضا و شخصیت های داستان اخت میشید که در پایان چند صفحه گمان میکنید سرتاسر داستان زندگی اونها رو میدونید و چندین و چند صفحه است که باهاشون همراهید.
نمیدونم وودهاوس چه ترفندی به کار برده که یه داستان کوتاهش به اندازه ی یه رمان برای من ارزشمند و دلچسب بود.
و زیباترین و درخشان ترین نکته درباره ی این کتاب اینه که عنصر عشق در همه ی اونها بارزه و در پایان، همه ی داستان ها به خوبی و خوشی تمام میشه. این واقعا یه کتاب امیدبخشه، کتابی که شما رو خوشحال و امیدوار میکنه.
قسمت هایی از کتاب مردی که دو پای چپ داشت
- مردها همیشه وقتی عاشق می شوند، اعتماد به نفسشان را از دست می دهند.
- در ماجراهای عشقی، قوی ترین آدم ها معمولا سست ترین و بی دل و جرات ترین ها از آب در می آیند.
- در لحظات پرمخاطره، که دم سرد ترس روح انسان را لمس می کند و حقارت ها را می زداید، در چنین لحظاتی است که حقیقتا خود را باز می یابیم.
- هیچ چیز به اندازه ی یک لبخند راه را برای تفسیرهای بی شمار باز نمی گذارد.
- چه احمقی بود که قصد نابودی خودش را داشت. چه چیزی او را وادار به انجام چنین کاری می کرد؟ به دست خود، خودش را از بین ببرد و بعد یک مشت جانور ناسپاس توی ثروت او غوطه ور شوند. فقط یک احمق می تواند چنین نقشه ای طراحی کند.
The Man With Two Left Feet