دروغگویی روی مبل

رمان دروغ‌گویی روی مبل اثر دیگری از اروین د.یالوم است که اگر به موضوعات روان‌درمانی و فلسفه اگزیستانسیال علاقه داشته باشید، بعید است اسم او را نشنیده و یا کتاب‌های او را مطالعه نکرده باشید. یالوم علاوه براینکه یک درمانگر سرشناس است، در زمینه داستان‌نویسی هم خودش را به عنوان یک استاد به تمام معنا به جهانیان معرفی کرده است.

دروغ‌گویی روی مبل نیز، کتابی حاصل از علم و هنر است. علمی که سال‌ها یالوم از آن برای بهبود بیمارانش استفاده کرده است و هنر داستان‌گویی که بارها در کتاب‌هایش به کار برده است. دکتر محمدرضا فیاضی بردبار – ویراستار علمی کتاب – در مقدمه خود بر رمان دروغ‌گویی روی مبل چنین می‌نویسید:

یالوم پیر نوید‌بخش آگاهی‌های عمیق‌تری در ذهن بشر است. چون نه‌تنها پزشک، بلکه بسی بیش‌تر از آن، پیر روان‌پزشک ادبیات است، و ما را به تخیلی عمیق فرومی‌برد. در این خلسه‌ی شیرین که بشر اولیه آن را داستان نامید، ما چیزهایی را تجربه می‌کنیم که شاید در عالم واقع، عرف و قانون به ما اجازه‌ی چنین تجربه‌ای را ندهند. همان‌طور که چای‌مان را می‌نوشیم، همراه قهرمان یالوم روی مبل روان‌کاوری دراز می‌کشیم و همراه شخصیت‌ یالوم دروغ می‌گوییم، بدون این‌که وجدان‌مان دردی بگیرد و نگران بازخوردش باشیم.

کتاب دروغ‌گویی روی مبل، این رمان جذاب، قبل از این‌که تجربیات یالوم در روان‌کاوی باشد، یک رمان است. رمان کامل با همه‌ی جدال‌ها و کشش‌های انسانی. یالوم انسان‌هایی را به چالش می‌کشد که خودشان از پس خودشان برنیامده‌اند و نیازشان به شخصِ درمان‌گر، آن‌ها را روی مبل روان‌کاوی کشانده است.

پشت جلد کتاب دروغ‌گویی روی مبل نیز آمده است:

دروغ‌گویی روی مبل ضمن مواجه کردن خوانندگان با دروغ‌های بسیاری که گه‌گاه روی مبل روان‌درمان‌گر گفته می‌شود، به آن‌ها چشم‌اندازی وسوسه‌انگیز و تا حدی غیرقابل باور از طرز فکر درمان‌گر در جلسات درمان‌شان ارائه می‌دهد.


خلاصه کتاب دروغ‌گویی روی مبل
این رمان درباره ارتباط بین سه روان‌درمانگر: سیمور تروتر، ارنست لش و مارشال اشتریدر، با بیماران‌شان است. مرکز اصلی رمان ارنست لش است که در اولین کار انظباطی خود به بررسی رفتارهای سمیور تروتر با بیمارش می‌پردازد. مارشال اشتریدر نیز سرپرست ارنست است.

سیمور تروتر هفتاد و یک ساله، بزرگ جامعه روان‌پزشکان و رئیس پیشین انجمن روان‌پزشکان آمریکا است که اعتقاد دارد درمانگر باید از همه توان خود برای بهبود حال بیمار استفاده کند و در مواجهه با هر بیمار از یک روش منحصربه‌فرد استفاده کند. بر اساس همین اصول شخصی که سیمور تروتر برای خود داشت، او با یکی از بیمارانش که چهل سال از او جوان‌تر بود و شرایط خاص و ویژه‌ای داشت رابطه‌ای خارج از اخلاق حرفه‌ای ایجاد کرد که در نهایت باعث شد ارنست لش به عنوان نماینده کمیته اخلاق به پرونده او رسیدگی کند. در واقع کتاب با بررسی پرونده سیمور تروتر آغاز می‌شود.

سال‌ها پیش – بذار بگیم حدود چهار سال پیش – زنی، به نام بل، وارد مطبم شد، یا بهتره بگم خودشو به مطبم رسوند – یا خودشو خاک‌آلود و گلی کشوند – آره کشوند، این بهتره. اواسط دهه‌ی سی عمرش بود و از خونواده‌ی سوئیسی – ایتالیایی ثروتمند. افسرده بود و تو تابستون بلوز آستین بلند پوشیده بود. خودزنی کرده بود و برای پوشاندن اثر بریدگی روی مچش، لباس آستین بلند پوشیده بود. دکتر لش اگه تو تابستون لباس آستین‌بلند به تن یک بیمار سردرگم دیدی، همیشه به بریدن مچ یا تزریق دارو فکر کن. او ظاهر خوبی داشت، پوستش خوب بود، چشمان اغواگر داشت و آراسته و شیک لباس پوشیده بود، ولی در آستانه فروپاشی بود.  

بررسی پرونده سیمور بخش کوتاهی از این کتاب است اما تاثیری که سیمور بر ارنست لش می‌گذارد تا پایان کتاب همراه ارنست می‌ماند. در ادامه کتاب، روابط ارنست لش با بیمارانش روایت می‌شود. ارنست هم در کار خود اصول خاصی را دنبال می‌کند، اصولی که او را مجاب می‌کند با بیمارانش رابطه‌ای کاملا صادقانه و صریح داشته باشد که حتی در مواقعی باعث می‌شود او در برابر بیمارانش دست به خودافشایی بزند.


بیماری که ارنست بسیار درگیر اوست، جاستین آسترید نام دارد. کسی که سه روز در هفته به مدت ۵ سال است که نزد ارنست می‌آید. در اولین جلسه آن‌ها، جاستین از ارنست برای پایان دادن به زندگی زناشویی‌اش کمک خواسته بود اما ارنست در طی این ۵ سال نتوانسته بود جاستین را متقاعد کند که این کار را انجام دهد. بعد به طور ناگهانی جاستین این خبر را به درمانگرش می‌دهد: «زنم رو ترک کردم، دیروز عصر. از خونه نقل مکان کردم. شب رو با لورا گذروندم.» «همین‌طوری. وقتی می‌بینم که کاری باید انجام بشه، وقتم رو تلف نمی‌کنم.» این صحبت‌ها برق را از سر ارنست می‌پراند. او ۵ سال تلاش کرده بود جاستین را به انجام این کار ترغیب کند و بعد جاستین همین‌طوری وقت را تلف نکرده و از همسرش جدا شده بود؟

جلسات بین ارنست و جاستین بسیار چالشی و خواندنی است و حتی زمانی که همسر جاستین وارد ماجرا می‌شود، داستان دوچندان جذاب‌تر می‌شود.

و در نهایت، در میان این داستان‌ها، داستان مارشال اشتریدر با بیمارانش روایت می‌شود. مارشال به نحوس استاد راهنمای ارنست نیز می‌باشد و مدام او را تشویق می‌کند که حرفه‌ای باشد و در مواجهه با بیمارانش اصول و قواعد را رعایت کند. اما خود مارشال که درگیر رفتارهای وسواسی فکری خاص خودش است به خاطر پول و کسب سود با یکی از بیمارانش دچار مشکل می‌شود و…


درباره رمان دروغ‌گویی روی مبل
موضوع اصلی این رمان در مورد روابط بین درمانگر و بیمار است.

درمانگر چطور می‌تواند بیشترین کمک را به بیمار بکند؟ بالاخره هدف نهایی درمان کمک به بیمار و بهبود حال اوست. اما آیا رفتار خشک و از روی اصول اخلاقی برای درمان همه بیمارن مناسب است یا شما به عنوان درمانگر می‌توانید از مرزهایی اخلاق و رفتار حرفه‌ای فراتر بروید. آیا زیرپا گذاشتن برخی از اصول برای بهتر کردن حال بیمار خالی از اشکال است؟ به عنوان یک درمانگر آیا صادق بودن، شفافیت و حتی خودافشایی در مقابل بیمار به بیمار بیشتر از دنبال کردن دیگر راه‌های درمان کمک نمی‌کند؟ در خارج از موضوع بیمار و درمانگر، رفتار این دو چگونه باید باشد؟ آیا آن‌ها می‌تواند خارج از جلد بیمار و درمانگر به هم اعتماد کنند؟ این مسائل و بسیاری از موارد دیگر در این کتاب در قالب یک رمان خواندنی بررسی می‌شود.


یالوم در کتاب «یالوم‌خوانان» درباره کتاب دروغ‌گویی روی مبل می‌گوید:

موضوع مهم دیگر در ارتباط با بیمار و درمانگر در دروغ‌گویی روی مبل مسئله‌ی مرزهای مناسب بود. آیا یک رابطه می‌تواند اصیل باشد و در عین حال، به لحاظ رسمی، شدیدا محدود باشد؟ آیا محدودیت زمانی شدید، تشریفات و تبادل پول به اصالت رابطه خدشه وارد نمی‌کند. آیا درمانگر یک دوست است؟ آیا میان درمانگر و بیمار عشقی جریان دارد؟ آیا درمانگری مهربان می‌تواند بیمارش را لمس کند یا او را در آغوش گیرد؟ مرزهای مالی، حرفه‌ای، اجتماعی و جنسی مناسب برای یک رابطه درمانی چه هستند؟ 

علاوه بر مسائلی که تا به اینجا در معرفی کتاب دروغ‌گویی روی مبل به آن اشاره شد، این کتاب یک رمان جذاب نیز می‌باشد که مخاطب عام را نیز با خود همراه می‌کند. در واقع این ویژگی اصلی رمان‌های یالوم است. مواردی مانند عشق‌بازی‌های پنهانی، انتقام گرفتن، کلاهبرداری، احساس حقارت و غیره، دیگر مواردی است که در این کتاب می‌توانید آن را ببینید. برای من قسمت‌هایی که در آن یکی از شخصیت‌ها به دنبال انتقام بود و روی مبل مطب به دروغ‌گویی می‌پرداخت یکی از قسمت‌های خواندنی کتاب بود.

 

اروین د. یالوم در قسمت دیگری از کتاب یالوم‌خوانان می‌نویسد:

نوشتن دروغ‌گویی روی مبل مانند جدایی کامل از نوشته‌های حرفه‌ای قبلی‌ام بود، شیرجه‌ای ماجراجویانه در قلمرو «داستان محض».


در نوشتن دروغ‌گویی روی مبل حقیقت با داستان مخلوط شده است. بسیاری از صحنه‌ها به نوعی ارتباطی با واقعیت دارند: آن‌ها یا بر اساس رویدادهای واقعی ساخته شده‌اند یا از آن ناشی شده‌اند و یا از چنین رویدادهایی الهام گرفته‌اند.

نکته نهایی در مورد کتاب اینکه مخاطب می‌تواند در قالب شخصیت‌های رمان یالوم رفتارها و کارهای خود را واکاوی کند. هرکدام از ما می‌توانستیم کارهایی را که شخصیت‌های کتاب انجام می‌دهند انجام دهیم. می‌توانستیم همان‌قدر غیرقابل پیش‌بینی و یا همان‌قدر کینه‌ای باشیم. این کتاب فرصتی است برای کشف جنبه‌هایی از شخصیت خود که ممکن است هرگز متوجه آن نشده باشیم.

ترجمه این کتاب یک ترجمه خوب و روان است که ویراستاری خوب و مناسبی هم دارد. توضیحات کافی و به موقع نیز مخاطب را در هنگام خواندن همراهی می‌کند.


جملاتی از متن دروغ‌گویی روی مبل
ارنست مردی مذهبی نبود، ولی وقتی هر روز صبح دفتر قرار ملاقات‌هایش را باز می‌کرد و اسامی هشت یا نه نفری را می‌دید که باید روزش را با آن‌ها سپری می‌کرد، احساسی به او غالب می‌شد که تنها از زاویه‌ی دین می‌توانست آن را توصیف کند. در چنین مواقعی او تمایل شدید به ابراز تشکر از کسی یا چیزی داشت که او را به سمت شغلش سوق داده بود. 

دنیا وحشتناک‌تر از اونه که بشه به بچه‌ها تحمیلش کرد. 

چیزی که مربوطه، اقدام منه – کاری که به خاطرش مورد قضاوت قرار گرفتم – نه چیزی که حس یا فکر کردم. موقعی که بدون محاکمه آمو دار می‌زنن ذره‌ای هم ارزش برای فکر و احساسش قایل نیستن! 

من نمی‌خوام که او فقط بدبخت شه، این انتقام نیست. من می‌خوام او بدونه این کار من بوده. 

او عاشق بیانیه‌ی نیچه بود که نیرومندترین درختان باید ریشه‌های عمیقی داشته باشند که ریشه‌های‌شان به اعماق تاریکی برود، به سمت اهریمن. 

گفته شده که هدف درمان اینه که یک نفر مادر و پدر خودش باشه. من فکر می‌کنم ما می‌تونیم همین رو هم‌تراز با مشاوره بگیریم. هدف اینه که مشاور خودت بشی. 

ارنست مفهوم افسوس را برای درمان بسیاری از بیمارانش وارد کرده بود و از آن‌ها می‌خواست افسوس‌های گذشته‌ی خود را بررسی کنند تا از افسوس‌های آینده پرهیز نمایند. او می‌گفت: «به گونه‌ای زندگی کنید که پنج سال بعد با افسوس به پنج سال گذشته‌ی خود نگاه نکنید.» 

گذشته بخشی از خودآگاه حال حاضر توئه – عینکی رو درست می‌کنه که تو از طریق اون حال حاضر رو تجربه می‌کنی. 

در طول هفته‌ی گذشته ارنست اوقاتی را در کتابخانه مشغول مطالعه‌ی مقاله‌هایی در مورد انتقال شهوانی بود. او تحت تاثیر لغات هشداردهنده‌ی فروید در مورد درمان «زنان شهوانی عنان‌گسیخته» قرار گرفته بود. فروید این بیمارن را «کودکان طبیعت» می‌نامد که از پذیرش معنویت به جای امور جسمانی سر باز زدند و تنها مطیع «منطق و برهان آبکی هستند». 

من ازش درخواست می‌کردم تا خیلی عمیق به درون خودش نگاه کنه و بررسی کنه که آیا جوهره و مرکز وجودش، باور داره که هدف از موجودیتش جمع‌آوری پوله؟ گاهی از بیماران می‌خوام خودشون رو در آینده ببینن – تا زمان مرگ‌شون، مراسم تدفین‌شون – حتی قبرشون رو تصور کنن و نوشته‌ی سنگ قبرشون رو بنویسن. مراجعت چه احساسی می‌کنه اگه شرح دل‌مشغولی او به پول، روی سنگ قبرش حک بشه؟ او دوست داره زندگیش این‌طوری خلاصه بشه؟ 




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب