هنر شفاف اندیشیدن
- دسته بندی : کتاب فارسی > روانشناسی
- کد محصول : 1.31678
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9786002295224
- مولف: رولف دوبلی
- مترجم: علی شهروز
- وزن(گرم): 458
- تعداد صفحه: 322
- ناشر: چشمه
- قفسه نگهداری در کتابسرا: C-15-4 | بخش C ستون 15 ردیف 4
- توضیح: رقعی شومیز علی شهروز
کتاب هنر شفاف اندیشیدن
کتاب هنر شفاف اندیشیدن اثر ماندگار رولف دوبلی می باشد ک عادل فردوسی پور، بهزاد توکلی و علی شهروز ترجمه آن را انجام داده اند.
نویسنده کتاب یک رمان نویس و کارآفرین است و این کتاب صرفا حاصل سال ها یادداشت برداری او در زمینه خطاهای ذهنی است که برای خود نوشته بود.
رولف دوبلی به خاطر نوشتن این کتاب بسیار معروف شد و این اثر از او به سرعت در صدر جدول کتاب های پرفروش آلمان راه یافت و به زبان های متعددی ترجمه شده است.
فردوسیپور در مقدمه بر ترجمهی فارسی این کتاب میگوید: تصور کنید در زمین هیچ خطایی اتفاق نمیافتاد. آن وقت واژهای به نام پنالتی، اخطار و اخراج هم معنا نداشت. اشکها و لبخندها محو میشدند و زیبایی فوتبال هم رنگ میباخت. آدمها شبیه رباتهای برنامهریزیشده بودند که وظیفهشان بردن بدون کوچکترین اشتباه بود. حالا تصور کنید که در این جهان پهناور که هزاران زمین فوتبال را در خود جای داده، قرار میشد هیچ انسانی دچار خطا و اشتباهی نشود؛ آیا جهان بهتری داشتیم؟
کتاب هنر شفاف اندیشیدن
همه ما در طول روز در حال تصمیم گیری، فکر کردن، انتخاب کردن، مقایسه کردن و… هستیم. یعنی کارهایی که توسط ذهن انجام می شود. اما آیا واقعا این کار را درست انجام می دهیم؟ آیا از روی عقل و منطق تصمیم می گیریم و یا آیا منطقی انتخاب می کنیم؟
این کتاب شامل مواردی است که تحت عنوان خطاهای ذهن شناخته می شود.
در واقع ما در طول فرآیندهای مختلف ذهنی از جمله تصمیم گرفتن، انتخاب کردن و… دچار خطاهایی می شویم که بعضا حتی چیزی از آن ها نمی دانیم.
این کتاب در ۹۹ بخش کوتاه تک تک خطاهایی که ذهن به شکل غیرعمدی و ناخودآگاه مرتکب می شود را بررسی می کند.
امکان نداره که شما کتاب هنر شفاف اندیشیدن را بخوانید و بعد از آن نحوه فکر کردن شما تغییر نکند. و یا نحوه تصمیم گیری و خلاصه هر فرآیند دیگر ذهنی.
هنگام مطالعه کتاب متوجه می شوید که شما هم در دام بسیاری از این خطاها افتاده اید و ممکنه لبخند به لب به این فکر کنید که چقدر بعضی از این موارد احمقانه هستند.
اما در نهایت وقتی قوانین فکر کردن و خطاهای ذهنی را شناسایی کردید، می توانید با یک دید متفاوت به دنیا نگاه کنید و به این راحتی در دام خطاهای ذهنی نیفتید.
تسلط پیدا کردن بر موضوع کتاب از طریق تصمیم گیری های شما حتی می تواند باعث شود کیفیت زندگی شما بالاتر برود.
نظر نویسنده در مورد کتاب خودش چیست؟
- لطفاً هنگام تورق این کتاب سه چیز را در ذهن داشته باشید: اول اینکه فهرست خطاهای موجود در این کتاب کامل نیست. بیتردید، چیزهای جدیدتری کشف خواهند شد.
- دوم اینکه اغلب این خطاها با یکدیگر مرتبطاند و این جای تعجب ندارد. هرچه باشد، تمام قسمتهای مغز با هم در ارتباطاند. پیامهای عصبی از یک قسمت مغز به قسمت دیگر میروند؛ هیچ ناحیهای مستقل عمل نمیکند.
- سوم اینکه من پیش از هر چیزی رماننویس و سرمایهگذارم، نه دانشمند جامعهشناسی. من از خودم نه آزمایشگاهی دارم که بتوانم دربارهی خطاهای شناختی آزمایش بکنم، نه گروهی از محققان را زیر دستم دارم تا از آنها بخواهم خطاهای رفتاری را کشف کنند.
- در نگارش کتاب هنر شفاف اندیشیدن، بهنظر خودم نقش مترجمی را دارم که کارش تبیین و جمعبندی چیزی است که خوانده و آموخته، آنهم با بیانی که برای دیگران هم قابلدرک باشد. احترام ویژهی من برای محققانی است که در دهههای اخیر از این خطاهای رفتاری و شناختی پرده برداشتهاند. موفقیت این کتاب اساساً پیشکشی است به مطالعات آنان. من عمیقاً مدیون آنان هستم.
قسمت هایی از کتاب هنر شفاف اندیشیدن
از قسمت توهم کنترل می خوانیم: در کازینوها وقتی مردم به دنبال اعداد بالاترند، تاس را تا می توانند محکم می اندازند ولی اگر یک عدد کوچک بخواهند، خیلی با احتیاط این کار را انجام می دهند. طرفداران فوتبال هم فکر می کنند می توانند با حرکت دست و صورت در مقابل تلویزیون نتیجه یک مسابقه را تغییر دهند که طبیعتا این کار به همان اندازه بی معناست.
از قسمت انحراف اطلاعات می خوانیم: تلاش برای جمع آوری اطلاعات را فراموش کن. تمام تلاشت را بکن تا با حداقل اطلاعات گلیمت را از آب بیرون بکشی. این به تو کمک می کند تصمیم های بهتری بگیری. اطلاعات اضافی ارزشی ندارند، چه آن ها را بدانی و چه ندانی.
از قسمت تایید اجتماعی می خوانیم: اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه ای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است. فرض کنید در مسیر یک کنسرت سر یک چهار راه با گروهی از آدم ها مواجه می شوی که همه به آسمان خیره شده اند. بدون اینکه فکر کنی تو هم به بالا زل می زنی، چرا؟ تایید اجتماعی.
خطای تقابل: نوشیدنی مجانی قبول نکن، وقتی به مهمانی دعوت می شوی که میزبان خسته کننده و کسل کننده است، مهمانی را قبول نکن چون مجبوری تو هم آن ها را دعوت کنی و دوباره آن ها را تحمل کنی. به همین صورت اگر کسی در فروشگاه، به سراغت آمد تا از تو بخواهد یک مشت زیتون را تست کنی، پیشنهادش را رد کن مگر اینکه بخواهی یخچالت را پر کنی از چیزهایی که هیچ علاقه ای به آن ها نداری. چیزهای مجانی در ما حس ادای دین ایجاد می کنند.
توهم بدن شناگر: مثلا وقتی می بینیم یکی موهاش خوش حالته، ازش می پرسیم از چه شامپویی استفاده می کنه. اما باید قبول کنیم که موهای اون آدم از روزی که به دنیا اومده خوش حالته و ربطی به شامپوش نداره. یا همه فکر میکنن دانشگاه هاروارد یه دانشگاه خیلی خوبه اما تا حالا فکر کردین که شاید این دانشگاه خیلی هم معمولیه اما فقط آدمای خیلی باهوش و موفق رو قبول میکنه؟ یا وقتی میبینیم یه آدمی نقاشی می کنه و خیلی روحیه خوبی داره فکر میکنیم نقاشی باعث خوشحالیش شده در صورتیکه چون آدم خوشحالی بوده رفته سراغ نقاشی.
اسم این قضیه توهم بدن شناگره. یعنی وقتی یه قهرمان شنا می بینیم فکر میکنیم چون شناگره، هیکل خوبی داره. در صورتیکه چون اون آدم اندام مناسبی داشته تونسته توی این رشته موفق بشه. یعنی نباید عوامل انتخاب رو با نتایج اشتباه بگیریم.
چرا باید به قبرستان ها سر بزنید: دیدین ماها تا یه آدم موفق و معروف می بینیم سریع خودمونو میذاریم جاش؟ حالا یه سریا هستن که کلا میان یه سری چیزاشونو فدا میکنن تا برن تو کار همون آدم معروف و فکر میکنن عاقبتشون یه جور می شه. مثلا یکی جی کی رولینگ رو می بینه میخواد نویسنده بشه یا ادل رو می بینه می ره تو کار خوانندگی. غافل از اینکه میلیون ها آدم هم بودن که تو این راه موفق نشدن و کسی هم نمی شناسدشون چون رسانه ها فقط آدمای موفق رو نشون می دن. برای شروع هر کاری باید این رو هم در نظر بگیریم که درصد باختمون بسیاااار بالاست و خیلیا هم مثل ما جو گیر شدن و نتونستن. با اینکه همون شرایطی رو داشتن که جی کی رولینگ یا ادل داشت.
غفلت از نرخ پایه: شعاری که در گوش هر پزشک آینده در آمریکا خوانده میشود ‘ وقتی صدای سم چهارپایان را میشنوی، منتظر گورخر نباش’ به این معنا که قبل از اینکه سراغ آزمایش بیماری های کمیاب بروی به دنبال معاینه اختلالهای متداول باش حتی اگر متخصص درمان بیماریهای کمیاب باشی.
گاهگاه برنامههای مؤسسان شرکت موفقی را میبینم و به خاطر محصولات، ایده ها و شخصیت آن ها بسیار هیجان زده می شوم. پیش خودم فکر میکنم که این میتواند گوگل بعدی باشد! اما یک نگاه به نرخ پایه من را به زمین برمیگرداند. احتمال اینکه یک شرکت در ۵ سال اول ورشکست نشود ۲۰ درصد است. پس احتمال اینکه آن شرکت به یک شرکت جهانی تبدیل شود چقدر است؟ تقریبا صفر.
خطای علاقه: طبق تحقیقات، اشخاص وقتی در نظر ما دلپذیرند که الف) از نظر ظاهری جذاب باشند ب) از نظر اصالت، شخصیت و علایق به ما شباهت داشته باشند و ج) از ما خوششان بیاید. در نتیجه تبلیغات پر از آدم های جذاب است. افراد زشت به نظر خیلی مهربان نمی آیند و به همین دلیل حتی در پس زمینه تبلیغات نیز ظاهر نمیشوند (مورد الف). تبلیغات علاوه بر بهکارگیری افراد فوق جذاب، از آدمهایی مثل منوتو استفاده میکند (مورد ب). دست آخر، خیلی دیده ایم که تبلیغ کننده ها از ما تعریف کنند؛ چند بار یک چیز را خریده اید به خاطر این که ‘ ارزشش را داشتهاید؟’ اینجا عامل ج وارد میشود. تعریف کردن معجزه میکند حتی اگر پوچ و توخالی باشد.
بنگاههای مددکاری نیز به خوبی از خطای علاقه بهره میگیرند. به خصوص در تبلیغات خود از زنان و کودکان خوش رو استفاده میکنند. هیچ وقت در بیلبوردهای تبلیغاتی یک جنگجوی پارتیزانی زخمی با چهرهای خشک را نمی بینی که به تو زل بزند، حتی اگر محتاج کمک تو باشد. سازمانهای حفاظت از محیط منابع طبیعی نیز افراد شرکتکننده در تبلیغات خود را با دقت انتخاب میکنند. تا به حال بروشور یک صندوق حمایت از حیات وحش پر از تصاویر عنکبوت، کرم، جلبک و باکتری را دیدهای؟ آنها هم احتمالاً به اندازه پانداها، گوریلها، کوالاها و فکها در خطرند. حتی برای اکوسیستم هم مهمترند، اما هیچ احساسی به آنها نداریم. گونهای پشه منقرض شده؟ خب، چه قدر بد.
خطای بقا: پشت سر هر نویسنده موفق میتوانی صد نویسنده دیگر را پیدا کنی که کتاب هایشان هرگز به فروش نمیرسد. پشت سر آنها هم صد نویسنده دیگر هست که ناشری پیدا نکرده اند. پشت سر آنها هم باز صد نفر دیگر که دست نوشتههای ناتمامشان روی تاقچه خاک میخورد و پشت سر آنها باز صد نفر دیگر هست که رویای این را دارند که روزی کتاب بنویسند. با این حال فقط از نویسندگان موفق میشنوی و نمیتوانی تشخیص بدهی که احتمال موفقیت ادبی چه قدر کم است.
خطای بقا به خصوص وقتی عضوی از تیم ‘برنده’ باشی میتواند بسیار مخرب باشد. حتی اگر موفقیت تو ناشی از تصادف محض باشد، شباهت هایی با سایر تیمهای برنده پیدا میکنی که وسوسه میشوی از اینها به عنوان ‘عوامل موفقیت’ یاد کنی.
اثر مقایسه ای: اثر مقایسهای تصور غلط و متداولی است. برای ماشین جدید خودت صندلیهای چرمی سفارش میدهی، چون قیمت سه هزار دلاری آن در مقایسه با قیمت شصت هزار دلاری ماشین ناچیز به نظر میرسد. آزمایش ها نشان میدهد مردم حاضرند برای ده دلار صرفه جویی در غذا، ده دقیقه بیشتر راه بروند. اما همان مردم اصلا حاضر نیستند برای ده دلار صرفه جویی در یک دست کت و شلوار هزار دلاری، ده دقیقه بیشتر راه بروند. یک رفتار غیر منطقی؛ ده دقیقه، ده قیقه است و ده دلار، ده دلار. به صورت منطقی با باید در هر دو مورد این مسافت بیشتر را بروی یا در هیچ کدام.
The Art of Thinking Clearly