ناتور دشت
- دسته بندی : کتاب فارسی > رمان خارجی
- کد محصول : 2.26315
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9789646900998
- مولف: جی.دی.سلینجر
- مترجم: محمد نجفی
- وزن(گرم): 245
- تعداد صفحه: 207
- ناشر: نیلا
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-11-7 | بخش B ستون 11 ردیف 7
جروم دیوید سلینجر، زاده ی ۱ ژانویه ی ۱۹۱۹ و درگذشته ی ۲۷ ژانویه ی ۲۰۱۰، نویسنده ی معاصر آمریکایی بود. رمان های پرطرفدار وی، مانند ناتور دشت در نقد جامعه ی مدرن غرب و خصوصا آمریکا نوشته شده اند. سلینجر بیشتر با حروف ابتدایی نام خود «جی. دی. سلینجر» معروف است.اطلاعات اندکی درباره ی زندگی سلینجر منتشر شده است، و او، با توجه به شخصیت گوشه گیر خود، همواره تلاش می کرد دیگران را به حریم زندگی اش راه ندهد.او در سال ۱۹۱۹ در منهتن نیویورک از پدری یهودی و مادری مسیحی به دنیا آمد.
کتاب ناتور دشت با عنوان اصلی The Catcher in the Rye اثر بسیار مشهور و برجسته جروم دیوید سلینجر است که در سال ۱۹۵۱ منتشر شد و طبق آخرین آمارها تاکنون بیشتر از ۶۵ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است. این رمان کتابی شاخص در ادبیات آمریکا محسوب میشود و به بیش از ۳۵ زبان نیز ترجمه شده است.
در سایت معروف گودریدز بیش از ۷۵۰ هزار نفر به کتاب ناتور دشت نمره ۵ از ۵ را دادهاند و در کل با رای بیش از ۲٫۲ میلیون نفر این رمان نمره ۳٫۸ از ۵ را کسب کرده است. مجله گاردین نیز این رمان را جزء ۱۰۰ رمان برتر قرار داده است. (با رتبه ۷۲)
این کتاب به نحوی نوشته شده است که در همان جملات ابتدایی تکلیف خودش را با مخاطب روشن میکند و شما کاملا متوجه میشوید که با چه رمانی روبهرو هستید.
جملات ابتدایی کتاب ناتور دشت چنین هستند:
اگه واقعا میخوای قضیه رو بشنوی، لابد اولچیزی که میخوای بدونی اینه که کجا دنیا اومدهم و بچگیِ گَندَم چهجوری بوده و پدرمادرم قبلِ دنیا اومدنم چیکار میکردهن و از اینجور مزخرفاتِ دیوید کاپرفیلدی؛ ولی من اصلا حالوحوصلهی تعریف کردنِ اینچیزا رو ندارم. اولا که این حرفا کِسِلم میکنه، ثانیا هم اگه یه چیزِ به کُل خصوصی از پدرمادرم تعریف کنم جفتشون خونرَوِشِ دوقبضه میگیرن. هردودشون سرِ این چیزا حسابی حساسن، مخصوصا پدرم. هردوشون آدمای خوبیان – منظوری ندارم – ولی عینِ چی حساسن. تازه، اصلا قرار نیست کلّ سرگذشتِ نکبتیم یا یه همچهچیزی رو برات تعریف کنم. فقط قصهی اتفاقای گُهی رو واسهت تعریف میکنم که دوروبَرِ کریسمسِ پارسال، قبلِ اینکه حسابی پیرم درآد، سرم اومد و مجبور شدم بیان اینجا بیخیال طی کنم.
نکته جالب توجه دیگر در مورد این کتاب این است که چاپ نهم آن در سال ۱۳۹۳ با شمارگان ۱۰ هزار نسخه روانه بازار شده است که در نوع خود در ایران بینظیر است و نشان میدهد که فارسیزبانان هم از این کتاب استقبال میکنند.
خلاصه داستان کتاب ناتور دشت
شخصیت اصلی رمان، هولدن کالفیلد، نوجوانی ۱۷ ساله است. او در جایی شبیه مرکز توانبخشی یا مرکز درمانی و یا چیزی شبیه به این است که قصد دارد چند روز از زندگی مزخرفش را در کریسمس پارسال برای روانکاو خود تعریف کند. پایه و اساس رمان نیز ماجراهایی است که در سه روز برای هولدن اتفاق افتاده است.
قهرمان کتاب ناتور دشت داستان خود را از مدرسهای آغاز میکند که به تازگی از آن اخراج شده اما این قضیه را از خانواده خود مخفی نگاه داشته است و میخواهد تا زمانی که نامه مدیر مدرسه به دست پدر و مادرش میرسد آزاد باشد و حتی به فرار از خانه هم فکر میکند. او قبلا هم چندین بار از مدرسه اخراج شده بود اما این بار ماجرا فرق میکند. در ادامه وقتی با هماتاقیاش یک دعوای حسابی راه میاندازد از خوابگاه بیرون میزد و ماجراهای اصلی کتاب از اینجا آغاز میشوند. خروج هولدن از خوابگاه و وارد شدن او به دنیای بیرون و روبهرو شدن او با مردم جامعه و همچنین وانمود کردن هولدن به اینکه آدم بالغی است، نماد انتقال از دوران کودکی به بزرگسالی است.
اکنون هولدن دیگر بچه نیست و افکار و احساسات متفاوتی دارد. او احساس تنهایی میکند، احساس میکند با دنیای بیرون بیگانه است و همچنین به شدت احساس میکند که همهچیز او را افسرده میکند. هولدن دیگر کودک نیست و در آستانهی ورود به دنیای بزرگسالان است. بزرگسالهایی که از نظر هولدن همگی قلابی هستند و او بسیار از دست آنها شاکی است. البته میتوان گفت هولدن از دست همهچیز و همهکس شاکی است مگر بچههای کوچک. به همین خاطر رابطه نزدیک و صمیمی با خواهر کوچک خود، فیبی دارد. فیبی نقش بسیار مهمی در داستان دارد و اگر به خاطر او نبود هولدن به سمت سرنوشتی متفاوت حرکت میکرد.
عنوان کتاب از چیزی آمده است که هولدن دوست دارد انجام دهد. او نمیخواهد دانشمند شود، نمیخواهد مثل پدرش وکیل شود، معلم شود و یا هرچیز دیگری که از نظر آدم بزرگها یک شغل خوب و آیندهدار محسوب میشود، او میخواهد ناتور دشت شود:
همهش مجسم میکنم چَنتا بچهی کوچیک دارن تو یه دشتِ بزرگ بازی میکنن. هزارهزار بچهی کوچیک؛ و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدمبزرگه، غیر من. منم لبهی یه پرتگاهِ خطرناک وایستادهم و باید هر کسی رو که میآد طرفِ پرتگاه بگیرم – یعنی اگه یکی داره میدوئه و نمیدونه داره کجا میره من یهدفه پیدام میشه و میگیرمش. تمامِ روز کارم همینه. ناتورِ دشتم. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۶۸)
درباره کتاب ناتور دشت اثر جی. دی. سلینجر
قبل از هرچیزی به این نکته اشاره کنیم که این کتاب، بدون تردید یکی از بهترین کتابهایی است که میتوانید در طول عمر خود بخوانید و کافهبوک بدون شک این کتاب را جزء کتابهای پیشنهادی خود قرار میدهد.
آدم از قدرت کلمات سلینجر مات و مبهوت میماند. چطور میتوان شخصیتی در این حد جذاب خلق کرد، شخصیتی که تقریبا در وجود ۹۰ درصد آدمها در یک برهه زمانی وجود داشته است. شخصیتی که هیچ تعارفی با خود و با مخاطب ندارد و به راحتی از تاریکترین و پنهانترین اتفاقاتی که ممکن است در گوشه ذهن دفن شده باشد صحبت میکند. به اعتقاد من اوج زیبایی کتاب است که نویسنده، هولدن را در برابر یک روانکاو قرار داده است و داستانهای خود را برای او تعریف میکند.
من فکر میکنم اگر هولدن کالفیلد بزرگ شود و قرار باشد قهرمان داستان دیگری شود، به فردینان باردامو در کتاب سفر به انتهای شب و یا به هنری چیناسکی در کتابهای چارلز بوکفسکی تبدیل میشود. این شخصیتها بسیار به هم نزدیک هستند و به راحتی میتوان ویژگیهای مشترک زیادی بین آنها پیدا کرد.
لحن صحبت کردن هولدن (که محمد نجفی به خوبی در ترجمه این لحن را به مخاطب منتقل میکند)، بیپرده حرف زدن او، دریچهای که او از آن به مسائل نگاه میکند، سوالها و دغدغههای فکریاش، فرار از سرنوشتی که بزرگسالان پیش روی او قرار میدهند، دوست داشتن معصومیت کودکان، انتخابهایش و… همه و همه باعث شدهاند که کتاب ناتور دشت به یک اثر جاودانه تبدیل شود. خواندن این کتاب به شدت پیشنهاد میشود.
قسمتهایی از کتاب ناتور دشت
«زندگی واقعا یه جور بازیه پسرجان. زندگی یه جور بازیه که با توجه به مقررات بازیش میکنن»
«دُرُسّه آقا. میدونم که زندگی یه جور بازیه. میدونم.»
چه بازیای، چه کشکی، چه پشمی. بازی! اگه طرفِ کله گندهها باشی قبول دارم بازیه. ولی اگه طرفِ دیگه باشی، طرفی که کله گندهها نیستن، دیگه بازی چه معنی داره؟ هیچچی. هیچ بازیای در کار نیست. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۲)
دَرو که بستم و رفتم طرفِ اتاق نشیمن، پشت سرم یه چیزی رو داد زد ولی درست نشنیدم چی. مطمئنم فریاد زد «موفق باشی!» امیدوارم اینو نگفته باشه. از تهِ دل امیدوارم. من که هیچوقت پشت سرِ کسی داد نمیزنم «موفق باشی!» فکرشو بکنی میبینی خیلی وحشتناکه. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۹)
موقع جمع کردن وسایل یه چیزی حالمو گرفت. باید این یه جفت کفشِ پاتیناژِ خیلی نو رو که مادرم دو سه روز پیش واسهم فرستاده بود میذاشتم تو چمدون. این خیلی افسردهم کرد. میتونستم مجسم کنم مادرم رفته فروشگاهِ اسپالدینگ و از فروشنده یه میلیون سوال احمقانه پرسیده و اون وقت من اینجا اخراج شدهم. این باعث شد دلم بگیره. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۵۵)
دخترِ بامزهای بود؛ جینو میگم. نمیشد گفت خوشگله. ولی دستودلِ منو میلرزوند. دهنِ گلوگشادی داشت. منظورم اینه که وقتی حرف میزد یا در مورد چیزی هیجانزده میشد لبولوچهش پنجاه طرف تکون میخورد. من عاشقِ همین بودم. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۷۹)
راستش هیچ تحملِ کشیش جماعتو ندارم. مخصوصا اونایی رو که میاومدن تو مدرسهها و با لحنِ مقدس خطابه میخوندن. خدایا، چقدر از اون لحن بدم میآد. نمیفهمم چرا نمیتونن با لحنِ معمولی حرف بزنن. موقعِ حرفزدن خیلی حقهباز به نظر میاومدن. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۰۱)
اگه کسی کاری رو خیلی خوب انجام بده، بعدِ یه مدت دیگه مواظبِ کارش نیست و خودنمایی میکنه و اونوقت دیگه خوب نیست. (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۲۵)
پسر، وقتی یکی میمیره، حسابی مرتبش میکنن. امیدوارم اگه واقعا مردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کلهش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمیدونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه اینکه مردم بیان و یکشنبهها گل بذارن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مردی گل میخوای چیکار؟ (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۵۱)
نمیخوام بهت بگم فقط آدمای تحصیلکرده و محقق میتونن چیزای باارزشی به دنیای ما اضافه کنن. اصلا اینجوری نیس. ولی معتقدم که آدمای تحصیلکرده و محقق، اگه هوش و خلاقیت داشته باشن – که متاسفانه بیشترِشون ندارن – احتمالا آثارِ بینهایت باارزشی از خودشون بهجا میذارن تا اونایی که هوش و خلاقیتِ نصفهنیمه دارن. اونا معمولا نظرشونو روشنتر بیان میکنن و معمولا هم مشتاقن که پی افکارشونو تا آخر بگیرن. و از همه مهمتر، در اکثر موارد از متفکرای غیرمحقق و تحصیلنکرده متواضعتَرن. میفهمی چی میگم؟ (کتاب ناتور دشت – صفحه ۱۸۴)
The Catcher in the Rye