استخوان های دختران

پشت جلد کتاب آمده است:

میدانی، رفتن چیز خارق العاده ای نیست، بلکه این ماندن است که شجاعت و دلیل می خواهد؛ چون با ماندن است که آدم بر سر دو راهی ها قرار می گیرد!

تو خوب شدی. جسم، قلب، صورت و افکار آدمیزاد پیدا کردی۔ مرگ رفت. دخترک بازگشت، بازگشتی که تصمیم تو بود. بالاخره توانستی راه بروی، زندگی کنی و با پای خودت به سرزمین بچگی ات برگردی؛ چیزی که از دستش داده بودی و فقدانش تو را به ورطهی نابودی کشیده بود. هنوز هفده سالت نشده بود که بلیط هواپیما گرفتی و به هانوی برگشتی؛ تنها می بینی، امروز هم که بیست و سه ساله ای، باز هم به سرزمین بچگی ات برمی گردی؛ تنها. هر بار که برمی گردی، من پشت سرت راه می افتم. شاید باز هم برای پیدا کردنت برگردم. برای پیدا کردن کسی که به دنیا آمد، مرد، به دنبال خودش گشت، نوشت و به سوی صندوقچه های حاوی استخوان و گذشته ای که در آنها وجود دارد، برگشت.

 




Les os des filles
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب