من یک نجات یافته ام
- دسته بندی : کتاب فارسی > روانشناسی
- کد محصول : 1.17973
-
وضعیت :
ناموجود
- مولف: ویجی آناند ردی
- مترجم: هدیه جامعی
- وزن(گرم): 570
- تعداد صفحه: 496
- ناشر: کوله پشتی
امروزه با وجود پیشرفتهاى علم پزشکى و دستاوردهاى تکنولوژى، دیگر سرطان یک بیمارى لاعلاج نیست. اگر چه کسى منکر صعبالعلاج بودن آن نمىشود، اما شکستناپذیر بودن آن به افسانهها پیوسته است. کتاب من یک نجات یافته ام بخشى از تجربیاتِ ١٠٨ زن و مرد است که توانستهاند با غلبه بر بیماریشان شاهدى باشند بر علاجپذیر بودن سرطان.
شک دارم که هیچ بیمارى، هرچقدر هم که براى بدترین خبر آماده باشد، واقعا آمادهى فهمیدن این باشد که سرطان دارد. هیچ چیز نمىتواند آدم را براى لحظهى رویارویى با بزرگترین ترسش آماده کند. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۵۱)
در قسمتی از پشت جلد کتاب من یک نجات یافته ام آمده است:
این کتاب فقط ۱۰۸داستان نیست. این آینده مبارزه ما علیه سرطان است. مراحلیست که نجاتیافتگان از سرطان پشت سر گذاشتهاند، مراحلی از اشکها تا لبخندها. من یک نجات یافته ام درباره افرادیست که از سرطان نجات یافتهاند. مسیری که طی کرده و استقامت بینهایتی که در این راه از خود نشان دادهاند و حالا درست مثل سایر انسانها زندگی میکنند. این کتاب تلاشیست برای قدر دانی و احترام به هدف و استقامت آنها و منبعیست برای کسانی که در مسیری مشابه قدم برمیدارند.
کتاب من یک نجات یافته ام
تمام انسانها در مواجهه با واقعیتى تلخ، پنج مرحله را از سر مىگذرانند:
انکار – این مرحله نوعى دفاع ذهنى است که شما را در مقابل هجمهى واقعیت ایمن نگه مىدارد.
خشم – اندکى بعد، انکار شما به خشم تبدیل مىشود. این واکنش نوعى برونریزى جهت کاهش استرس شماست.
جر و بحث – حالا وقت آن است که دنبال مقصر بگردید: چه شد که اینگونه شد؟
افسردگى – ماندن در این مرحله هیچ دردى را دوا نمىکند. بهتر است هرچه سریعتر از این مرحله عبور کنید.
پذیرش – حالا شما با ابعاد گوناگون این مشکل کنار آمدهاید و آمادهاید تا براى رفع آن راهى را برگزینید.
در مرحله سوم – جر و بحث – اغلب افراد با این سوالها مواجهه میشوند:
چرا من؟ این رایجترین سوالى است که به ذهن بیمارى که مبتلا به سرطان شده مىرسد. اینکه چرا علىرغم زندگى منظمى که به دور از عادتهاى بد مثل سیگار کشیدن، نوشیدن الکل، جویدن تنباکو یا مصرف نکردن غذاهاى غیرگیاهى داشتند، باز هم مبتلا به سرطان شدهاند.
سادهترین راه براى درک چنین موقعیتى، رانندگى بدون رعایت قوانین است. در این صورت احتمال تصادف کرده بسیار بالاست و زمانى که تمام قوانین را رعایت کرده و با احتیاط رانندگى مىکنید باز هم ممکن است تصادف کنید اما احتمال آن به حداقل مىرسد! (من یک نجات یافته ام – صفحه ۲۶۲)
رویهى افراد در مواجهه با این بیمارى متفاوت است، اما با مطالعهى شرح حال آنها در میابیم این صد نفر که از چنگ بیمارى رهایى یافتهاند، همانهایى هستند که تصمیم گرفتهاند سختى را به جان بخرند و با این مشکل کنار بیایند. کوتاه آمدن در برابر حریفِ پرمدعایى چون سرطان کار معقولى نیست. حالا که مىتوان شمشیر کشید و به راحتى سر از تنش جدا کرد، چرا بنشینیم و شاهد پیروزىاش باشیم؟
ساختار کتاب شامل یک شرح حال خود نوشت از هر یک از بیماران است؛ روند زندگى پیش از تشخیص بیمارى، اولین مواجهه با علایم آن، مراجعه به پزشک و تشخیص بیمارى، روند روانشناختى مواجهه با سرطان، شروع اقدامات درمانى و بازگشت سلامتى. سپس در یک جدول کوچک اطلاعات درمانى او، نام، سن و تاریخ شروع و پایان درمان ارائه شده است. پس از آن دکتر ردى توضیحاتى مبسوط دربارهى هر بیمارى، علایم و نشانههاى تشخیص به هنگام آن، درمانهاى رایج و عوارض درمانها در اختیار خوانندگان مىگذارد.
این کتاب جداى از مخاطب خاصى که دارد، یعنى بیماران سرطانى و پرسنل درمانى، مىتواند اطلاعات وسیعى در زمینهى علایم این بیمارى در اختیار مخاطب عام بگذارد؛ براى مثال:
علایم و نشانه هاى اولیه سرطان:
تغییر در عادتهاى مثانه و یا روده
دردى که بهبود نمىیابد.
خونریزى و یا ترشح بدون دلیل مشخص و غیر طبیعى
به وجود آمدن توده و یا بافت سفت در پستان، بیضهها و یا هرجاى دیگر
سوء هاضمه یا مشکل در بلع
تغییرات واضح در اندازه، رنگ، شکل و یا ضخامت زگیل، خال یا زخمهاى دهان
سرفههاى آزاردهنده و گرفتگى صدا
این هفت مشخصه که از سوی انجمن ملى سرطان ارائه شده است، شما را برحذر مىدارد تا بلافاصله بعد از مواجهه با آنها به دکتر مراجعه کنید. البته این نشانگان همیشه علامت بروز سرطان نیست، اما بخاطر داشته باشید که بیمارى هرچه زودتر تشخیص داده شود، آسانتر درمان مىشود.
از سوى دیگر کتاب پر است از جملات تاکیدى و امیدبخش که توى ذوق نمىزند. شاید خیلى از کتابهاى روانشناسى را بتوان یافت که اختصاصا براى احوالاتِ این بیماران نوشته شده است، اما این نوشتهها برآمده از دل است، چرا که همه این افراد خود روزى طعم تلخ بیمارى، عوارض درمان و سختىهاى این راه را چشیدهاند و نه گلهگىشان از روزگار طعنهآمیز است و نه امیدى که نویدش را مىدهند.
در انتها، جملهاى از دِیو پلرز را بخوانید:
مىتوانید قربانى سرطان باشید یا نجات یافتهاش. این به طرز فکر خودتان بستگى دارد.
جملاتی از متن کتاب من یک نجات یافته ام
آنچه باید بدانى این است که هر درمانى موقت است. درمان فقط مرگ را به تعویق مىاندازد. زمین زیرپایت تو را فرا مىخواند و تو تنها براى مدتى کوتاه مىتوانى دعوتش را رد کنى. در نهایت او پیروز مىشود، همانکه همیشه پیروز بوده. یک روز زمین دهان باز مىکند و تمام تو را در خود فرو مىبرد؛ بدنت محو و نابود مىشود. افکارت، گذشتهات، آیندهات، روابط و دلبستگىهایت و کسى که گمان مىکنى هستى، همه از هستى محو خواهند شد. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۲۲)
بیمارانى هستند که با سرطان مىجنگند و بعد برمىگردند و یک زندگى عادى را از سر مىگیرند. افتخار مىکنم که یکى از آنها هستم. الان آن قدر سلامتم و حالم خوب است که به سختى مىتوانم باور کنم روزى مریض بودهام. گاهى اوقات از خودم مىپرسم آیا واقعا سرطان داشتهام یا همه چیز فقط یک خواب بد بوده؟ (من یک نجات یافته ام – صفحه ۳۱)
من با امیدِ کم آمدم و با اعتقاد به معجزه بیرون رفتم. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۳۴)
بهبود یافتن از ذهن شروع مىشود نه از جسم. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۳۸)
«چرا من؟ از بین تمام افراد کلاس و تمام افراد مدرسه، چرا من سرطان گرفته بودم؟» مىدانم که تمام بیماران سرطانى حتما این سوال را از خودشان مىپرسند اما من بخاطر سنم احساس مىکردم در مورد من اشتباه شده است. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۶۹)
زندگى هر دو حالت را با خودش دارد: مصائب و معجزات، لذت و درد، شکست و پیروزى. تمام این اتفاقات متضاد همه در فرصت کوتاهى که در این زندگى داریم با هم جمع شدهاند و تنها کارى که مىتوانى بکنى این است که زندگىات را با تمام این اتفاقاتش مثل یک فیلم تماشا کنى و یا مثل یک کتاب داستان بخوانى. تمام اتفاقات زیبا و زشت، یک به یک آشکار مىشوند و خود را نشان مىدهند. برنامهریزىهایت را باید با مداد بنویسى نه با خودکار، چون ممکن است بخاطر اتفاقات پیش بینى نشده مجبور به تغییرشان شوى. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۷۰)
مىخواهم خالصانه از تمام افراد خواهش کنم تا به محض اینکه متوجه مشکلى غیرعادى در بدنشان شدند به دکتر مراجعه کنند. دورهى درمان من به طرز غیرقابل باورى دشوار بود و متاسفانه بخشى از این تقصیر خودم بود. من از بدنم غفلت کردم و اولویت را به فیلمى که مشغول کار بر رویش بودم، دادم. این اشتباهى رایج در دنیاى امروز است. کار را در وهلهى اول قرار مىدهیم و احتمالا خانواده در جایگاه دوم قرار دارد، در حالى که سلامتىمان در اولویتبندىهایمان جایى ندارد. خوانندهى عزیز! مىخواهم به شما یادآورى کنم مراقب خودتان و مراقب بدنتان باشید. پیشگیرى همیشه بهتر از درمان است. باور کنید، من تجربهاش را دارم. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۱۵۶)
ناراحت کننده است که ترس از سرطان آنقدر زیاد است که ما بیماران سرطانى حتى به زنده ماندن فکر هم نمىکنیم. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۱۶۶)
بیمارى در نمىزند. مودبانه پشت در نمىایستد تا شما در را باز کنید، بلکه سرش را پایین مىاندازد و با خشونت وارد مىشود، یقهتان را مىگیرد و شما را به کشور بیمارى مىبرد. حالا شما شهروند این کشور محسوب مىشوید، شهروند این جعبهى مهروموم شده، مطبوع و بزرگ با کف سفیدرنگى که برق مىزند و ملحفههاى یک دست سفید و افراد سفیدپوشى که در رفت و آمد هستند. هوا پر از مواز ضدعفونى کننده است. چهرههاى آشنایى از فاصلهزى دور قابل تشخیص هستند که سعى دارند به شما اطمینان خاطر بدهند. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۱۸۸)
شیمى درمانى دردناک بود. مبارزه با سرطان هرگز آسان نیست؛ چون سرطان یک عفونت و زخم خارج از بدن یا باکترى و ویروس نیست که ریشه کن شود. براى مبارزه با این بیمارى مىبایست علیه بدن خودم و سلولهاى خودم مىجنگیدم. تنها راه نجات خودتخریبى بود. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۱۹۱)
فرقى نمىکند به لولهى تفنگى که به سمتت نشانه رفته نگاه کنى یا مبتلا به سرطان شده باشى، اگر نتوانى به خودت مسلط باشى پیشاپیش مردهاى. (من یک نجات یافته ام – صفحه ۲۱۰)
در قسمت دیگری از متن پشت جلد کتاب آمده است:
به عنوان یک سرطانشناس سخت است که به خانه برگردم و با خیالی راحت غذا بخورم یا شب به خواب بروم و بدون آن که بالشم خیس شده باشد از خواب بیدار شوم و مطمئن نباشم که آیا این اشکهای خودم بوده یا بیمارانم. این را میدانم که در این دنیای خارقالعاده درست مثل ماسههای ریز ساحل چیزی جز ذرهای ناچیز نیستم. اما با رابطهای که با بیمارانم برقرار کردهام مثل تمام آنها مصمم و تسخیرناپذیر شدهام. نجات یافتگان از سرطان بیش از علم پزشکی به من درس یاد دادهاند.