طبل حلبی
- دسته بندی : کتاب فارسی > رمان خارجی
- کد محصول : 1.10377
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9789644481666
- مولف: گونترگراس
- مترجم: سروش حبیبی
- وزن(گرم): 994
- تعداد صفحه: 793
- ناشر: نیلوفر
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-13-2 | بخش B ستون 13 ردیف 2
- توضیح: رقعی جلد سخت سروش حبیبی
طبل حلبی نوشته گونتر گراس است که در سال ۱۹۹۹ جایزه نوبل ادبیات را به خاطر به تصویر کشیدن افسانه های شاد و سیاه که در گذر تاریخ به دست فراموشی سپرده شده بودند، دریافت کرده است.
طبل حلبی اثریست فلج کننده، خواننده را در چنگال خود میگیرد، و آنگاه با سر در گنداب زندگی دهشتزا رهایش می کند.
برای شناختن گونتر گراس باید ابتدا نخستین اثر و بهترین اثرش که، طبل حلبی است را خواند. گونتر گراس نویسنده آلمانی است که حدودا ۳ سال قبل، این دنیا را ترک کرد. اما اسکار طبل زن (شخصیت اصلی کتاب) همچنان پس از مرگ نویسنده اش هم بر طبل حلبی خود میکوبد.
تنه اصلی رمان طبل حلبی
قهرمان این کتاب، یک قهرمان کوچک است، کوچک نه از نظر توانایی های روحی و شخصیتی، بلکه از نظر جسمی.
رشد جسمی اسکار متوقف شده است و او در قد و قواره یک پسربچه ۳ ساله باقی مانده است، اما این پسربچه از نظر هوشی خیلی جلوتر از همه است و میتواند به تحلیل همه ماجراهایی که شاهدش است بنشیند. اسکار از سال ۱۸۹۹ قصه اش را شروع می کند و میگوید که چطور مادربزرگ و پدربزرگش با هم آشنا شدند و مادرش به دنیا آمد.
اسکار به دنیا می آید و بدلیل عقب ماندگی جسمی بوسیله دیگران نادیده گرفته میشود و کسی کاری به او ندارد، اما او همه جا هست و از همه چیز خبر دارد و به همه جا سرک می کشد. البته او راهی هم برای ارتباط با دیگران دارد و آن طبل حلبی اش است که در تولد سه سالگی گرفته و این طبل هر سال با طبل جدیدی تجدید می شود، و او طبال قهاری نیز می باشد.
با شروع جنگ جهانی دوم توانایی های اسکار رشد می یابد. تا آنجا که جنگ به پایان میرسد و آلمان شکست میخورد. پس از پایان جنگ و شکست آلمان رشد جسمی اسکار آغاز می شود اما رشد ذهنی او متوقف میگردد و…
طبل حلبی با اینکه شامل فصل های زیادی است اما تعدد شخصیت ها شما را دچار فراموشی گذشته آن شخصیت ها و یا سردرگمی نخواهد کرد. چرا که شخصیت های فرعی مربوط به همان فصل هستند و شخصیتهای اصلی معدودند.
بی شک با رمان زیبایی طرف هستیم که چه در حین خواندن و چه تا مدتی پس از اتمام آن درگیر شخصیت ها و حوادث تلخ، شیرین و گاه خنده دار آن خواهید بود.
درباره کتاب طبل حلبی
این کتاب ۷۹۳ صفحه است و به همراه دو رمان دیگر به نامهای «موش و گربه» و «سالهای سگی» که کامل کننده یکدیگر هستند. یک سه گانه را تشکیل می دهند.
کتاب بر خلاف حجم زیادش، روان و ساده نوشته شده و نیازی نیست تا برای درک حوادث و اتفاقات انرژی زیادی مصرف کنید. خود گراس میگوید:
هرگز فکر نمیکرده که این داستان مورد توجه قرار گیرد.
گراس در این کتاب به دنبال یکی از بزرگترین فجایع جنگ جهانی دوم رفته و در قالب یک داستان عجیب از تاریخ لهستان و آلمان میگوید.
گراس به پاس زحماتش در سال ۱۹۹۹ برنده نوبل ادبیات جهان شد و البته او نیز به خوبی میداند که این جایزه بخاط رمان طبل حلبی بوده است. چند سال قبل به خاطر تولد ۵۰ سالگی اسکار جشنی برپا شد و گونتر گراس به روخوانی بخش هایی از کتاب خود پرداخت.
البته گونتر گراس در سالهای آخر عمر خود اعتراف کرد به اینکه در زمان حکومت نازی ها و در ۱۷ سالگی عضو ارتش آلمان بوده است. با همه خشکی و جدی بودن دنیای سیاست (او در زمینه سیاسی هم فعال بود)، او در دنیای ادبیات زبان خاص خودش را داشت و همه مفاهیمی را که از دنیای واقعی سرچشمه میگیرد را با عنصر طنز نشان میدهد.
در سال ۱۹۷۹ فیلمی هم از کتاب طبل حلبی اقتباس شد. فیلمی که مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و توانست اسکار بهترین فیلم خارجی آن سال را از آن خود کند.
قسمت هایی از متن کتاب طبل حلبی
غمی که غم باشد اصلاً موضوع نمی خواهد. دست کم مال من و کلپ موضوعی نداشت و همان بی علتی ِ می شود گفت مضحکش نشان عمق بسیارش بود که از آن بیشتر ممکن نبود.
میگویند هیچ چیز جای مادر را نمی گیرد. بعد از به خاک رفتن مادر جانم خیلی زود بار نبودش را بر دلم احساس کردم. دیگر کسی نبود که مرا به دکتر ببرد و دلم برای لباس سفید خواهر اینگه یک ذره شده بود.
به قدری مهربان بود که مهربانیش برای پدری ِ دوازده بچه و قیمومت هشت تای دیگر کافی بود و به این علت درد ما را خوب می فهمید.
فقط کسی که بازی می کند به عمد دست به تخریب می زند.
عادت کرده بود که وقتی دیگران دست تکان می دهند او هم بدهد و وقتی دیگران فریاد می کشند یا می خندند یا کف می زنند او هم همین کارها را بکند و همین جور بود که به آن زودی به حزب وارد شد.
با خود می گفتم:خوب، من هم پسر دارشدم، سه ساله که شد برایش یک طبل حلبی میخرم. آن وقت خواهیم دید که پدرش کیست.
با وجود اعتمادی که این اواخر بین گرف و من پدید آمده بود هرگز رابطه ی رفاقت میان ما برقرار نشد و گرف تا آخر نسبت به من بیگانه ماند و گرچه غمش را می فهمیدم هرگز غمخوارش نشدم.
The Tin Drum