گلی امامی

- گلی امامی نویسنده و مترجم متولد ،1321 تهران
- اخذ لیسانس هنرهای تزیینی از دانشکده هنرهای تزیینی تهران
- اخذ دیپلم مترجمی از مدرسه مترجمی آلمان
- تحصیل در زبان و ادبیات انگلیسی در انگلستان
- اخذ لیسانس علوم انسانی از کالج گادارو آمریکا
- ویراستار و عضو هیأت تحریریه مجلات پیک مؤسسه انتشارات فرانکلین
- مدیریت کتابخانه دانشگاه فارابی از بدو تأسیس به مدت 5 سال
- برنده جایزه بهترین ترجمه سال برای نوجوانان به خاطر کتاب «سرافینا» از طرف یونسکو
- برنده جایزه بهترین ترجمه سال برای نوجوانان به خاطر کتاب «پی پی جوراب بلند» از طرف شورای کتاب کودک و نوجوان
- برخی از آثار ترجمه شده توسط او عبارتند از: سرافینا، پی پی جوراب بلند، شیشه (سیلویا پلات)، پروست چگونه می تواند زندگی ما را دگرگون کند (آلن دوباتن)، باغ فردوس (آناهیتا فیروز)، گفت وگو با بیلی وایلدر، اجاق سرد آنجلا (مک گورت) و ...

آنها که گلی امامی را می شناسند می دانند که او «هیچ عذری را برای ادبیات کسالت آور نمی پذیرد.» (برگرفته از جمله ای از نویسنده معاصر آمریکا ایساک باشوویتس.) این حقیقت را درباره او می توان از کتاب هایی که برای ترجمه انتخاب کرده و می کند فهمید. چرا که او معمولاً کتاب هایی را انتخاب می کند که راحت خوان و جذاب و در عین حال جدی هستند و از طرف دیگر، معمولاً خوب از پس لحن کتاب بر می آید. من نیز مانند بسیاری از همنسلانم «گلی امامی» را از کتاب «سرافینا» در همان سنین نوجوانی شناختم و بعد هم که سر و کله «پی پی جوراب بلند» پیدا شد و داستان های ماندگاری که با ترجمه ای مهربان و شیرین به ذهن پاک و روشن کودکانه مان چنگ می انداخت و ما را تسخیر می کرد.

در واقع گلی امامی کار ترجمه اش را با همین دو کتاب شروع کرد و این دو کتاب محصول روزگاری است که او در مؤسسه انتشارات فرانکلین ابتدا به عنوان کتابدار و سپس به عنوان ویراستار و بعدها عضو هیأت تحریریه مجلات پیک و بالاخره مترجم کار می کرد و به خاطر همین کتاب «سرافینا» بود که جایزه بهترین ترجمه برای نوجوانان را از طرف یونسکو دریافت کرد و سال بعد نیز برای کتاب «پی پی جوراب بلند» موفق به دریافت جایزه بهترین ترجمه از شورای کتاب کودک ونوجوان شد.

و حالا می توان به جرأت گفت که در میان مترجمان زن و حتی بسیاری از مترجمان مرد (گرچه قایل به این مرزبندی نیستیم چه به هر حال مترجم، مترجم است و مرد و زن ندارد) در بیش از سه دهه گذشته از سرامدان روزگارمان بوده و هست و پس از ترجمه رمان «شیشه» که تنها رمان «سیلویاپلات» یکی از بزرگترین شاعران زن آمریکاییست، در اوایل دهه 50 وارد عرصه رمان و ترجمه کتاب های ادبی ریز و درشتی شد که نام او را در کنار مترجمان بلندآوازه ای چون قاضی و شاملو و کریم امامی و دیگران قرار می دهد.

اهمیت نقش و جایگاه گلی امامی در عرصه ادبیات و ادبیات ترجمه وقتی بیشتر روشن می شود که ببینیم و بدانیم این روزها و در این روزگار تعداد مترجمین آثار فرنگی بیش از مؤلفین است. به خصوص این روزها که هر فارغ التحصیل رشته زبان خارجی و مترجمی را که می بینیم بلافاصله پس از دانشگاه و تحصیل به لشگر مترجمان می پیوندد و با در نظر گرفتن کثرت مؤسسات آموزش زبان و به اصطلاح دانشکده های مترجمی نسبت را می توان به نهر آبی در مقابل تک و توک قطره های آب دانست.

گلی امامی خودش در این باره حکایتی خواندنی را تعریف می کند. او می گوید: تازگی خانم جوانی با سن پایین به من مراجعه کرد و گفت تا به امروز 50 کتاب را ترجمه کرده ام؛ در حالی که من 35 سال است دارم ترجمه می کنم و فقط 17 ، 18 کتاب را ترجمه کرده ام. مگر ترجمه به همین سادگی است؟ او چاره این درد که چون سرطانی بدخیم بر پیکره نحیف عالم نشر و ترجمه ما آوار شده است را در پیوستن ایران به پیمان بین المللی حفظ حق مؤلف یا همان کپی رایت می داند و می گوید: «هر وقت ما به پیمان کپی رایت پیوستیم و موفق شدیم برای هر کتاب با ناشر و نویسنده آن در تماس باشیم، طبیعی است رفع بسیاری از مشکلات کتاب از طریق مکاتبه با صاحب اثر می تواند بسیار به کیفیت ترجمه بیفزاید. البته پیوستن به کپی رایت فواید زیاد دیگر هم دارد که بیانش تکراری و ملال آور خواهد بود، بگذریم.»

او درباره اینکه آیا مترجم خود خالق یک اثر ادبی است یا آیینه تمام نمای خالق اصلی است می گوید« بی تردید مترجم خوب دارای خلاقیت هم هست، ولی این خلاقیت را در خدمت برگرداندن متن از زبان مبدأ به زبان مقصد و بازسازی لحن و سیاق کلام مؤلف به کار می گیرد.»

از نظر او ترجمه در والاترین شکلش همیشه وامدار صاحب اثر است و کاستن و افزودن به متن ترجمه، فقط در حدی پذیرفته است که هویت پدیدآورنده متن مخدوش نشود. مگر این که مترجمی اثر را اقتباس کند که آن مقوله دیگری است و بهترین نمونه اش هم مرحوم ذبیح اله منصوری است که حکایت خودش را دارد و نمی خواهم وارد بحث آن شوم.

گلی امامی که نام واقعی اش گلرخ ادیب محمدی است، پدرش از مقامات کشوری روزگار خود بود و سفرهای پی در پی اش به شهرهای مختلف ایران باعث شد تا او درس و تحصیلش را در شهرهای مختلفی دنبال کند و به دلیل شغل پدر «اقلاً ده، دوازده مدرسه» را برای اخذ دیپلم پشت سر گذاشت و در نهایت دیپلم خود را در اصفهان و از دبیرستان 21 آذر این شهر کسب کرد.

پس از دیپلم او به تهران می آید و در دانشکده هنرهای تزیینی تهران مشغول تحصیل می شود. جایی که سرآغاز آشنایی اش با کریم امامی است. او سپس به آلمان می رود و در مدرسه مترجمی یکی از شهرهای بزرگ آن دیپلم مترجمی می گیرد. گرچه برای اخذ این مدرک مجبور می شود که چند سالی را به انگلستان سفر کند تا زبان انگلیسی را به عنوان زبان اول تکمیل کند و از همین جاست که علاقه اش به زبان و ادبیات انگلیسی شکوفا می شود.

گلی امامی که ایران را در سال 1342 (1963) برای تحصیل در مدرسه مترجمی آلمان ترک کرده بود، 2 سال بعد یعنی در سال 1344 (1965) برای تکمیل دوره تحصیلش در آلمان به انگلستان عزیمت می کند و همین جاست که با کریم امامی ازدواج می کند و پس از ازدواج راهی ایران می شود.

با این همه او تحصیل و علاقه به تحصیل را وانمی نهد و در نهایت نیز به آمریکا می رود و در رشته علوم انسانی از کالج گادارد فارغ التحصیل می شود و به ایران بازمی گردد و در مؤسسه انتشاراتی فرانکلین به عنوان کتابدار مشغول به کار می شود و رفته رفته در این مؤسسه به عنوان ویراستار انتخاب می شود و کم کم به عضویت هیأت تحریریه مجلات پیک درمی آید.

در همین دوران و در آغازین روزهای تأسیس و افتتاح دانشگاه فارابی به عنوان مدیر کتابخانه این دانشگاه مشغول به کار می شود و در طول 5 سال مدیریت او بیش از 9 هزار جلد کتاب در هفت رشته هنر و به زبان های زنده دنیا جمع آوری می شود و بالاخره در آغازین روزهای سال 57 تصمیم می گیرد که کار خود را در عرصه ترجمه به طور جدی دنبال کند و در نتیجه از تمام شغل ها و مناصب قبلی اش ناخواسته دست می شوید و به همراه همسرش کریم امامی در کنج تنهایی و غربت در وطن، غریبانه کار ترجمه را دنبال می کند.

گلی امامی این روزها بیشتر از ترجمه هایی گله مند است که در حوزه نشر نام «ترجمه های دیکشنری» را بر آنها گذاشته اند. چنان که به روزنامه شرق می گوید: «این قبیل ترجمه ها مانند خورشتی می ماند که قوام نیامده و آب و دانه اش از هم سواست و با هم ممزوج شده. شما هر جمله را مجبورید چند بار بخوانید و در ذهنتان به فارسی قابل فهم برگردانید تا متوجه منظور نویسنده بشوید و طبیعی است که پس از چند جمله خسته می شوید و متن را کنار می گذارید. در مورد متون فلسفی و نقد ادبی (که دارای بیشترین اصطلاحات هم هست) این مسأله مشکلات زیادتری را برمی انگیزد.

خواننده جوان و کم تجربه که احیاناً زبان هم نمی داند، عدم درکش را پای بی سوادی خودش می گذارد و شرمنده می شود. در حالی که اشکال از مترجم است. مترجمی که بدون احاطه به زبان مبدأ و بدون احاطه به موضوع و فقط به کمک فرهنگ لغت خواسته متن را به فارسی برگرداند، حتماً در کارش ناموفق خواهد بود که این روزها ماشااله تعدادشان هم روز به روز رو به فزونی است.»

البته امامی معتقد است که هیچ مترجمی نمی تواند از فرهنگ لغت بی نیاز باشد اما می گوید: «مترجم کارآمد تفاوت مفاهیم واژه ها را درمی یابد و کاربرد لغت درست را برای ترجمه متن مورد نظرش درک می کند. به علاوه برای ترجمه هر جمله ناچار نیست چند بار به فرهنگ مراجعه کند.»

او در مقابل پرسش این سؤال که «لحن در ترجمه یعنی چه؟ و چطور می توان لحن یک نویسنده را به فارسی برگرداند؟» می گوید: «لحن ویژگی صدای کلی نویسنده و راوی داستان است. وقتی متن را به زبان اصلی می خوانیم از ویژگی های آوایی صدای راوی می توانیم تشخیص بدهیم کسی که ما را مخاطب قرار داده چه جور آدمی است؟ زن است یا مرد؟ پیر است یا جوان؟ روستایی است یا شهری؟ تحصیلکرده است یا عامی؟ لازم نیست نویسنده صراحتاً اینها را به ما بگوید؛ لحنی که برای راوی یا شخصیت های اصلی کتاب انتخاب کرده در بسیاری از مواقع خود به خود بیانگر این نکات است.»

امامی معتقد است که در ترجمه هم مترجم خوب سعی می کند ویژگی های گفتاری مناسبی را برای راوی و شخصیت های دیگر انتخاب کند. به طوری که لحن آنان را به صورتی مشابه آن لحن اصلی باشد در فارسی بازسازی کند. در نتیجه اگر داستان را جوانکی دارد تعریف می کند خواننده زود متوجه می شود. در گذشته که مسأله لحن در ترجمه مورد توجه مترجمان قرار نگرفته بود، اغلب همه شخصیت ها به یک حالت ادبی یا نیمه ادبی سخن می گفتند و تفاوت زیادی میان طرز بیانشان نبود.

گلی امامی ترجمه خوب را ترجمه ای می داند که شبیه ترجمه نباشد و می گوید: «ترجمه خوب نباید بوی ترجمه بدهد. اصولاً شما به این دلیل ترجمه ای را می خوانید که یا به اصل آن دسترسی ندارید و یا زبان آن را نمی دانید که آن را بخوانید. هر آینه متنی را خواندید که روان بود، سکته نداشت، مفهوم بود و منظور نویسنده را به شما منتقل می کرد، ترجمه اصیل است و مترجم از عهده کارش برآمده و اینجاست که مسأله وفاداری به متن که موضوع بسیار حساسی است مطرح می شود و ما که دیگر مویمان را در این کار سفید کرده ایم بالاخره متوجه شدیم که بله به قول ایتالیایی ها «مترجم خاین» است. مترجم غیرخاین ترجمه لغت به لغت و غیرسلیس تحویل خواننده می دهد. مترجم وفادار به متن، محصولش بوی ترجمه می دهد و این لطفی ندارد. او باید به حدی در کارش تسلط داشته باشد که بتواند بدون آن که از محتوا فاصله بگیرد، مفهوم آن را به فارسی روان و قابل درک برگرداند و البته منظورمان در مورد آثار ادبی است و نه ترجمه متون فنی و حقوقی که درباره ترجمه های اصیل نادرست بنویسد و خواننده را آگاه کند و آن نیز منتقدی است که زبان می داند، با اصل کتاب آشناست و قادر است اصالت ترجمه را تشخیص دهد.» (1)

البته گلی امامی ملاک دیگری هم برای اصالت ترجمه دارد و آن در این است که کتاب را از روی متن اصلی و از همان زبانی که به آن نوشته شده به فارسی برگردانده شود.

گلی امامی معیار انتخابش برای ترجمه کتاب، معیاری مشخص است. چنانکه می گوید: «معمولاً انتخابم شخصی است. معیار انتخابم مشخص است. کتابی می خوانم که بسیار جذبم کند و دلم می خواهد این لذت را با بسیاری سهیم شوم.»

کتاب هایی که به ترجمه گلی امامی تاکنون منتشر شده است این علاقه او را برای سهیم شدن دیگران در لذتی که او از اصل کتاب برده آشکار می کند. چه کتاب هایی که او ترجمه کرده معمولاً نوع خاصی از رمان هستند (به جز گفت وگو با بیلی وایلدر و پروست چگونه می تواند زندگی مان را دگرگون کند) امامی در این سال ها ثابت کرده که برای به پول رسیدن ترجمه نمی کند و دغدغه اصلی اش نیز نام و نان نیست چه اگر اینگونه بود دست به انتخاب کتاب های خاص نمی زد. در یک کلام باید نوشت گلی امامی مترجمی است که پیش از هر چیز برای دلش ترجمه می کند و آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

پی نوشت:
1) روزنامه شرق ، گفت وگو با گلی امامی


برگرفته از روزنامه ایران - 1384