پشت جلد کتاب آمده است:

شرح حال دکتر بیانکینی از زبان خود ایشان:

من در شهر ويتربو متولد شده ام در رشته ی پزشکی در رم و فلورانس تحصیل نموده، در شهرهای فیومیچینو ورم و در معادن اینگور توزو و جزیره جیلیو هنگام صلح و جنگ به حرفهی طبابت اشتغال داشته ام. هشت سال است که در ایران به سر می برم و در شهرها و قصبات دورافتادهی این کشور به معالجه و مداوای اهالی می پردازم. در گناباد، هرند، قائن، ارسنجان، بهشهر، چمن سلطان و دامنه، زن و مرد و پیر و جوان و حتی اطفال مرا می شناسند. من با درد و غم آنها شریک بوده ام و در تنهائی و سکوت موقع تولد و مرگشان با آنها بوده و زندگی کرده ام. مردمی دیده ام که در میان صخره ها و بوته زارها در پهنای لایتناهی بیابانها در سکوت و انزوا زندگی می کنند و هستی و وجودشان مانند کوه ها و صحاری اطراف مسکنشان دستخوش آفتاب سوزان تابستان، یخ بندان زمستان و سایش باد و طوفان می باشد. من در ژرفای صحاری پر از صخره ی گرم و سوزان و شن زارهای وسیع خود را یکه و تنها و ناچیز احساس می کردم ولی بزودی دریافتم که من و شما همه نمونه ای از تصویر جاودانی مردم، آسمان و زمین می باشیم. طبیعت و مردم خاور زمین، سرزمینی که دنیا را روشنی بخشیده اشكال و الوان را به من الهام کرده و آموخته اند نقاشی من به جز آنچه بیان رفت استادی نداشته است.

 




Acqua dei Diavolo
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب