عشق ورای ایمان «موهبت الهی»
- دسته بندی : کتاب فارسی > روانشناسی
- کد محصول : 1.41982
-
وضعیت :
ناموجود
- مولف: پایولو کویلیو
- مترجم: اعظم خرام
- وزن(گرم): 111
- تعداد صفحه: 84
- ناشر: کتاب پارسه
عشق ورای ایمان اثر زیبای پائولو کوئلیو، نویسنده برزیلی میباشد که در ایران هم بسیار شناخته شده است. عشق ورای ایمان درباره جنبههای روحانی و روانشناسانه عشق است.
به راستى رسالت آدمى چیست؟ چرا انسان پا به عرصهى هستى گذاشته و چگونه بایسته است که روزها را از پس روز سپرى کند؟ قطعا به تعداد افراد بشر پاسخ براى این پرسش مىتوان یافت. اما نورى که در قلب تک تکشان مىدرخشد، گواه اشتراک ذاتى این همه پرسش در مقابل تنوع بى حدِ شکل بروز آن است. عشق، موهبتى خدادادى که نوع بشر را از سایر جانداران متمایز مى کند.
کتاب عشق ورای ایمان موعظهاى است از زبانِ هنرى دراموند اسکاتلندى که جهان را از برای یافتن معناى زندگى درنوردید و طولى نکشید که به دل دانست پاسخ سوالش همینجا در گوشهى قلبش نهفته است.
او زندگى خود را وقف تدریس علوم طبیعى در گلاسکو کرد، اما همواره براى جمعیتهاى کوچک مشتاق از عشق و بزرگداشت این ودیعهى تابان مىگفت.
کتاب او با نام “موهبت الهى” که در سال ١٨٩٠ چاپ شد، به عنوان زیباترین متنِ نوشته شده در مورد عشق مشهور است. کوئلیو، نویسنده ى نام آشناى برزیلى، متن کتاب موهبت الهى دراموند را در قالب موعظه اى از زبانِ این واعظ به رشته ى تحریر درآورده است.
درباره کتاب عشق ورای ایمان
هیچ توضیح و توصیفى از کتاب نمىتواند در حد جملات ناب آن در ستایش عشق سخن بگوید. همانگونه که نمىتوان هیچ تفسیرى براى عطر خوشِ مثنوى مولوى یافت که در مقامِ عشق سخن بگوید و انسان را دل زده نکند.
بدون شک عشق اسطرلاب اسرار خداست و کاش همهى ما روزى بر آن شویم تا فتیلهى این شمعِ درخشان را در وجود خود روشن کرده و جهان را به سانِ پروردگار نورانى کنیم. بدون شک دنیاى امروز ما نیازمند چنین نگرشى است، دنیایى که به شدت سیاه و اهریمنى شده، از خانه خرابى جنگ ها تا بیدادِ ستمگر.
انسان نیازمند آن است تا به یاد بیاورد آنچه از براى آن آمده است.
قسمتهایی از متن کتاب عشق ورای ایمان
اگر من به زبان فرشتگان با شما گفتگو کنم اما در قلبم عشقى به شما نداشته باشم، فقط ناقوسى پر سروصدا یا سنجى بوده ام که به شدت به هم کوبیده مى شود. اگر قدرت پیامبران را داشته باشم و از تمام رموز و دانش ها آگاهى داشته باشم یا حتى اگر ایمانى داشته باشم که با آن بتوانم کوه ها را جابجا کنم، اما فاقد عشق باشم، در واقع “هیچ هستم”. اگر تمام آنچه را دارم ببخشم و جسمم را در آتش بسوزانم، اما عاشق نباشم، در قبال این کارها هیج جیر نصیبم نخواهد شد.
بخشى از موعظه ى سنت پل
بدان کسى که کمتر عشق مى ورزد، کمتر بخشیده خواهد شد.
ایمان، امید و عشق در تمام دوران ها ثابت و پایدارند. این سه مفهوم براى همه ى نسل ها باارزشند، اما قوى ترین و مهم ترین آن ها عشق است.
اما به راستى چرا عشق از ایمان برتر است؟ زیرا ایمان صرفا جاده اى است که ما را به سمت عشقى بزرگتر هدایت مى کند. چرا عشق از نیکوکارى برتر است؟ زیرا نیکوکارى فقط جلوه ى ظاهرى عشق است. یکى از راه هایى است که در آن عشق جلوه مى کند و همیشه کل از جز برتر است.
ما به دنبال رسیدن به آرامش ابدى در بهشت هستیم. اما با عشق در روى زمین هم به این آرامش خواهیم رسید.
باارزش ترین چیزى که بشر مى تواند در پیشگاه خدا به انجام برساند، مهربانى با بندگان اوست. جهان هستى واقعا نیازمند این تفکر است.
ما در برخورد با دیگران، باید همیشه خود را بدهکار بدانیم و دیگران همیشه از ما عشق و مهربانى طلبکارند و چه بدهى اى افتخارآمیزتر از بدهى عشق.
کسى که عاشقى مى کند، مى داند که این حس برترین هدیه ى خداوند است. پس هیچگاه به دنبال پاداش یا برگشت نتیجه ى اعمالش نیست.
در داشتن و به دست آوردن به دنبال شادى نباشید، شادى فقط در بخشیدن به دیگران به دست مى آید.
چه بسا کسانى که ما آن ها را ظاهرا افرادى غیرمذهبى مى بینیم، در روز عدل و محاسبه ى قیامت جلوتر از آن هایى که ظاهر مذهبى دارند وارد بهشت پروردگار شوند.
براى ورود به فردوس پروردگار باید قبلا بهشت را در روحمان تجربه کنیم و روحى بهشتى داشته باشیم.
مردن بهتر از زندگى بدون عشق است.
عشق خالقِ عشق است.
اگر شما تکه اى آهن را در مسیر جریان الکتریسیته قرار بدهید، به دلیل جریانات القایى، آن تکه آهن هم الکتریکى خواهد شد. اگر آن را نزدیک آهن ربا قرار دهید این تکه آهن تا وقتى که کنار آهن رباست، خودش هم خاصیت مغناظیسى خواهد داشت.
پس خود را نزدیک خدا نگه دارید، خدایى که عاشق ماست، مطمئن باشید عشق لایزال الهى در وجودتان جریان خواهد داشت.
بشر به این علت به دنبال معنویت مى گردد که این جستجو براى یافتن معنویت، در ذات و طبیعت انسان نهاده شده است، پس این جستجو امرى کاملا طبیعى است و حتى مى توان گفت این قانون معنویت است.
ما به این دنیا آمده ایم تا در حد بى نهایت عشق بورزیم و به دنبال این احساس به رستگارى برسیم و زندگى به اندازه ى کافى این فرصت را به ما مى دهد تا خودمان را وقف این مسیر کنیم.
به وفور عشق ورزیدن، به وفور و فراوان زندگى کردن است. تا ابد عاشق بودن، تا ابد زندگى کردن است. زندگى ابدى پیوندى ناگسستنى با عشق دارد.
چرا ما دلمان مى خواهد تا ابد زنده باشیم؟ چون امید داریم فردا یا فرداها کسى پیدا شود که ما از دل و جان دوستش داشته باشیم. چون مى خواهیم حتى اگر شده یک روز دیگر را در کنار کسى که دوستش داریم سپرى کنیم.