کتاب کلارا کالان

در محله ای کوچک در کانادا، رمان کلارا کالان با ناراحتی و نارضایتی، با خواهرش نورا که عازم نیویورک است، خداحافظی می کند. داستان در زمانی اتفاق می افتد که تهدید فزاینده ی فاشیسم در اروپا، مایه ی نگرانی و وحشتی دائمی است و مردم از ترس مواجهه با این واقعیت تلخ، به رادیو و فیلم ها پناه برده اند. در همین هنگام، این دو خواهر[که شخصیت هایی بسیار متفاوت دارند اما گذشته ی مشترک شان، آن ها را از هم جدایی ناپذیر کرده است]تلاش می کنند تا جایگاه خود را در مجموعه ی توقعات و انتظارات اجتماعی از زنان در دهه ی 1930 پیدا کنند. در حالی که نورا به آینده ی حرفه ای خود به عنوان ستاره ی برنامه ای رادیویی چشم دوخته است، کلارا، زنی قوی و صاحب فکر، تلاش می کند تا بدون چشم پوشی از عشق، آزادی و ماجراجویی در زندگی اش، به هنجارهای سنتی موجود در جامعه ای کوچک و غیرمنعطف، احترام بگذارد. اما شرایط، به سادگی چیزی که به نظر می رسد، نیست. نامه های نورا بیان گر این موضوع هستند که زندگی در شهری بزرگ، بسیار معمولی تر از چیزی است که به نظر می رسد؛ آرامش و خلوت زندگی کلارا نیز، با مجموعه ای از اتفاقات غیرقابل پیش بینی، در هم می شکند. این پیچ و تاب های سرنوشت، تمام قدرت و شجاعت کلارا را به مبارزه می طلبند و در نهایت، ارتباط به ظاهر ناگسستنی این دو خواهر را به چالش می کشند.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

الیزابت. آن! با تمام وجود دلم می خواهد کمکت کنم که بفهمی چقدر همه ی این داستان سخت، پیچیده و جانسوز است: یک روز به تو خواهم گفت که چگونه آموختم به تماشای نور رو به افول روزهای پاییز بنشینم یا بوی خاک را در اوان بهار از دل برف ها بیرون بکشم؛ چگونه در یک روز زمستانی باورهایم رنگ باختند. در یک غروب تابستانی بر چرخ و فلکی س وار شدم و از اوج آن به مردی که آسیبی سخت به من رسانده بود، چشم دو ختم؛ به تو خواهم گفت که روزی به رم سفر کردم و در شهر آن شاعر مرده چه شمار بزرگی جنگاور دیدم؛ به تو خواهم گفت که چگونه با پدرت، جلو در سینمایی، در تورنتو ملاقات کردم و تو پدید آمدی. شاید از همین نقطه شروع کنم و ماجرا را برایت بگویم. در یک غروب زمستانی، وقتی چراغها را زودتر از معمول روشن کنیم ، یا شاید در یک روز تابستانی پر از برگ با آسمانی درخشان. قصه ام را با استفاده از فعل های کمکی شروع خواهم کرد من... هستم. تو... هستی. آن... هست.





یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب