نون نوشتن
- دسته بندی : کتاب فارسی > ادبیات
- کد محصول : 2.8553
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9789643625283
- مولف: محمود دولت آبادي
- وزن(گرم): 355
- تعداد صفحه: 216
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-38-5 | بخش B ستون 38 ردیف 5
کتاب نون نوشتن اثر محمود دولتآبادی شامل مجموعهای از یادداشتهاست؛ یادداشتهایی که از سال ۵۹ تا ۷۴ دربارهی زندگی کاری و شخصیاش نوشته است.
محمود دولتآبادی، نویسنده، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس ایرانی، متولد ۱۳۱۹ در روستای دولتآباد سبزوار است. معروفترین اثر وی رمان بلندِ دهجلدیِ «کلیدر» است که بیش از ده سال وقت خود را صرف نوشتن آن کرد و تاکنون به چندین زبان مختلف در دنیا ترجمه شده و همین باعث شهرت جهانی وی شده است. دولتآبادی برای این کتاب جوایز متعددی از جمله یان میخالسکی سوئیس را از آنِ خود کرد.
از دیگر آثار ارزشمند و شناختهشدهی این نویسنده میتوان به «جای خالی سلوچ»، «بنیآدم»، «روزگار سپریشدهی مردم سالخورده»، «سلوک»، «آهوی بخت من گزل» و «طریق بسملشدن» اشاره کرد.
نون نوشتن زمستان ۱۳۸۸ چاپ شد که توسط نشر چشمه گردآوری شده است.
خلاصه کتاب نون نوشتن
از زبان نویسنده (مهرماه ۱۳۸۸):
«آنچه در این گاهی نوشتنها آمده است در مسیر مدتی پانزده – شانزدهساله نوشته شده و هیچ کوششی بهجهت تغییر یا تحریف آنچه اندیشیده و نوشتهام انجام نگرفته. خواستهام هرآنچه در هر هنگام یادداشت کردهام بیاید، از آنکه خود بدانم در چهگاه چه میاندیشیدهام و شما نیز اگر خواستید بدانید!»
از مقدمهی نویسنده مشخص است که کتاب شامل مجموعهای از یادداشتهاست؛ یادداشتهایی که از سال ۵۹ تا ۷۴ دربارهی زندگی کاری و شخصیاش نوشته است. اکثر این یادداشتها تلخاند و وصف حالِ پریشان نویسنده؛ داستان سختیهایی که هنگام نوشتن کلیدر متحمل شده، ناگفتههایی که در روزگار سپریشدهی مردم سالخورده به نگارش درآورده، بخل و حسادتهایی که گاهاً آرامشش را سلب کرده و حاصل آنهمه درد و مشقت چیزی نبوده جز انزوا و افسردگی!
درباره نون نوشتن
نون نوشتن حکایت درد و رنجهای یک نویسندهٔ ایرانی است که طی پانزده سال بهصورت یادداشتهایی گردآوری شده و زمستان ۱۳۸۸ منتشر شده است؛ حکایت دردآشنای زندگی نویسندهای بزرگ که پیوسته مورد ظلم حکومت و بیانصافیهای رقیبان و ناشرانی قرار گرفته که او را تا حد افسردگی و درماندگی بردهاند.
محمود دولتآبادی در این کتاب از کلیدر میگوید، از خاطراتی که طی بیش از ده سال نوشتن شاهکارش داشته و موانعی که هنگام نوشتن داستان سرِ راهش قرار گرفته؛ از روزگار سپریشدهی مردم سالخورده میگوید که دوازده سال عمرش را صرف نوشتن آن کرد تا ناگفتنیها را بگوید؛ از شرایطی که زمان جنگ داشته و از ملتی «مسخشده» که پس از جنگ دستخوش تحولاتی نهچندان مطلوب گشته و امروزه ارزشهای خود را زیر پا میگذارد و به هر قیمتی کلاه خود را دودستی چسبیده است!
محمود دولتآبادی ریشهی این دگرگونی و بروز خصلتهای ناخوشایند انسانی را ناشی از یک حادثه نمیداند، بلکه آنها را قدیمی میداند که بهمرور و بر اثر دورشدن از باورهای وجدانی و زوال اخلاقی در آنها تقویت شده و بروز یافته است. وی بُخل و حسد را بیماری مهلکی میداند که میان مردم رواج یافته و آن را مختص قشر خاصی نمیداند. و معتقد است آسیبهای ناشی از آن غیرقابلجبران بوده است.
زمانه او را تا جایی پیش میبرد که از کتابها میترسد، در حسرت عمر ازدسترفتهاش میگرید و از تنگدستیاش علیرغم فروش کتابهایش شکایت دارد؛ در بخشی از این یادداشتها آنقدر به ستوه میآید که مینویسد:
«فاجعه است که محیط ادبی-فرهنگی یک جامعه که حدود هشتاد سال از نخستین اقدامات انقلابی آن میگذرد، در برخوردهای خود با یک نویسنده او را آنجا براند که باز هم به نخستین محیط خود، یعنی به خانوادهاش برگردد و کاملترین آموزگار خود را پدرش بداند و غمگسار خود را مادرش!»
داستان زندگی محمود دولتآبادی، حکایتی آشناست، میتوان گفت که تنها او نیست که متحمل چنین سختیهایی شده است، داستان دردناک اکثر نویسندگان و فرهیختگان این مملکت است که بهجای تقدیر، مورد بیمهری قرار گرفتهاند.
در ابتدای کتاب نون نوشتن نویسنده مخاطب را به اندیشیدن دعوت میکند و تأکید دارد:
«بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.»
در مجموع، خواندن سرگذشت دردناک نویسندهای بزرگ که آثار ارزشمندش را با فراغ بال خواندهایم و هرگز به این فکر نکردهایم که چه بر او گذشته تا به دست مخاطبانش برسد، بیتردید خالی از لطف نیست.
جملاتی از متن کتاب نون نوشتن
اندیشیدن را جدی بگیریم. اندیشیدن. آنچه ما کم داریم مردان و زنانی است که اندیشیدن را جدی گرفته باشند. اندیشیدن باید بهمثابهی یک کار مهم تلقی بشود. اندیشهورزیدن. بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم. نویسنده نباید – فقط – در بند گفتن باشد. برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود. چرا یک نویسنده نباید مغز خود را برای اندیشیدن و برای تخیل تربیت کند؟ (نون نوشتن – صفحه ۹)
حکومت غالباً دلِ خوشی از نویسنده ندارد، مگر اینکه نویسنده مطابق میل او به مردم نگاه کند و از زندگی مردم، موافق با میل و اهداف حکومت حرف بزند و نویسندهای که نتواند ضوابط قراردادی را معیار کار خود قرار بدهد و نتواند بهرغم وضعیت موجود با حس و درک صادقانهی خود از واقعیت بنویسد، طبعاً مورد بیمهری و حتی نفرت و چهبسا کینهی حکومت قرار میگیرد. (نون نوشتن – صفحه ۱۶)
احساس میکنم دشوارترین کارها برای نویسنده – دستکم برای من – زندگی کردن است. واقعاً چگونه باید زندگی کنم؟ همیشه احساس میکردهام بلد نیستم زندگی کنم و آیا برای دیگران، دشوارترین امور زندگیکردن نیست؟ چقدر دشوار است زندگیکردن! فقط پس از اینکه کاری در نوشتن انجام میدهم، تازه به یاد میآورم که گویا در حین کار، مشغول زندگیکردن بودهام و بس! و چه ثمر؟ چون وقتی به یادش میافتم که دیگر گذشته است! او را که خبر شد، خبری باز نیامد! (نون نوشتن – صفحه ۲۲)
به پایان رساندن کلیدر، آنطور که مطلوب و مورد پسند خودم باشد، برای من یک آرزوی مهم است. چون اطمینان دارم که رمان کلیدر یک یادگاری برای مردم آیندهی ما خواهد بود که درعینحال من هم دِینم را به مردمی که در میانشان پرورش یافتهام – با این کار تا حدی ادا کردهام. هیچچیز برای انسان مطلوبتر از این نیست که در سرانجام احساس کند که دِین خود را ادا کردهاست. آرزو میکنم به ادای این دِین بزرگ. (نون نوشتن – صفحه ۲۵)
زندگی در اوج خود به هنر تبدیل میشود. (نون نوشتن – صفحه ۳۵)
انسان ممکن است بتواند از شر طاعون نیمهجانی در ببرد، اما از شرّ ناامیدی ممکن نیست جان به عافیت درببرد. وای بر ناامیدانی که ما هستیم؛ با این نفرت و ناامیدی که چون بدترین بلاها در روح ما مردم رسوخ کرده است و لحظهبهلحظه فراگیرتر میشود، چهجور آیندهای در انتظار ما خواهد بود؛ چهجور آینده ای تدارک دیده شده؟ جنون، جنون، این مردم دارند دچار جنون نومیدی میشوند و… وای برناامیدانی که ما هستیم! (نون نوشتن – صفحه ۶۱)
یک ملت تا نتواند خود را بازشناسی و بازیابی کند، نخواهد توانست آهنگ حرکت خود را بهسوی آینده نظم و سیاق ببخشد. (نون نوشتن – صفحه ۱۱۹)
جالب این است که تمام اهل فن از این سرقتهای آشکار (سرقت ادبی نوشتههای یک نویسنده و ساختن فیلم یا سریال از روی آنها بدون درج اسم و یا اجازه) خبر دارند، مسئولین هنری دولتی هم که کل سینما را در اختیار دارند، سرقتها و موارد آن را میشناسند، مطبوعات هم اطلاع دارند، اما همگی در سکوت کامل عملاً حامی و همدست دزدها و رواجدهندهی این دزدبازار هستند. چندان که من ناچار هستم چون آخوندی بیمستمع، در کنج اتاقم بنشینم و این حرفها را برای خودم بنویسم. (نون نوشتن – صفحه ۱۳۰)
برخی افراد از حالت من دچار تعجب میشوند و میپرسند «تو چه کم داری؟» و اشارهشان مثلاً به توفیقهای هنری – ادبی، و احمقانه اینکه اشارهشان به حُسن شهرت من است؛ و من از این پرسش آنها دچار تعجب میشوم که فکر میکنند انسان در حالتی حق دارد دچار باشد که شخصاً چیزی کم داشته باشد! غافل از اینکه یکی از علل اساسی چنین حالتی در من این است که حس میکنم و میبینم تکتک مردم، هر کس فقط به مشکل خودش و راهحل فردی مشکل خودش فکر میکند؛ و لابد نمیداند که فاجعهی اجتماعی از همین ناشی میشود که هر کس فکر میکند باید گوش و گلیم خود را از آب بهدر کشد. چه انبوهاند مشکلات زندگی ما، و چه اندکاند کسانی که آن را مشکل خود بدانند و غالباً میبینم که افراد، زندگی را چون قابی خالی از عکس به گردن انداختهاند و در خیابانها پرسه میزنند بیآنکه فکر کنند ممکن است مورد تمسخر قرار گیرند. (نون نوشتن – صفحه ۱۵۵)
شاید اگر درگیر و دچار نوشتن «روزگار سپریشدهٔ مردم سالخورده» نمیشدم، روزگار مرا درمینوشت. (نون نوشتن – صفحه ۱۹۰)
Do not write