کتاب سیاه
- دسته بندی : کتاب فارسی > رمان خارجی
- کد محصول : 1.6447
-
وضعیت :
ناموجود
- شابک: 9786002295132
- مولف: اورهان پاموک
- مترجم: عین له غریب
- وزن(گرم): 557
- تعداد صفحه: 472
- ناشر: ناهید
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-13-6 | بخش B ستون 13 ردیف 6
- توضیح: رقعی شومیز صالح حسینی
کتاب سیاه
گالیپ، وکیلی است که در استانبول زندگی می کند و همسرش، رویا که عاشق رمان های کارآگاهی است، ناپدید شده است. آیا رویا، گالیپ را به خاطر همسر سابقش، و یا مقاله نویسی مشهور به اسم جلال ترک گفته است؟ اما به نظر می رسد که جلال نیز ناپدید شده باشد. گالیپ که برای پیدا کردن همسرش تلاش می کند، خود را شیفته ی هویت رشک آور جلال یافته و لباس های او را می پوشد، تلفن های او را جواب می دهد و حتی مقاله هایش را نیز می نویسد. گالیپ تمام سرنخ های موجود را پی می گیرد اما ماهیت این پرونده ی رازآلود مدام تغییر می کند. زمانی که گالیپ تهدید به مرگ می شود، ترسی عمیق وجودش را فرا می گیرد. رمان کتاب سیاه، با سیلی از ماجراهایی جذاب درباره ی استانبول، یک داستان معمایی درخشان و غیرمعمول، و تأملی عمیق و تأثیرگذار بر هویت است. رمان کتاب سیاه، رمانی موفق و نفس گیر است که ارهان پاموک در آن، استعداد و توانایی بدیع خود را به رخ مخاطبین در سراسر این کره ی خاکی کشیده است.
پشت جلد کتاب آمده است:
در این پایان، غالب آخرین نوشته اش را با نام جلال، که نامش دیگر ورد زبان کسی نیست، می نویسد تا به موقع به دفتر روزنامه برساند. آنگاه ، دم دمای صبح، رؤیا را به اندوهان به خاطر می آورد و از پشت میز کارش بلند می شود، به تاریکی شهر بی نصیب از بیداری نگاه می کند؛ رؤیا را به خاطر می آورم و از پشت میز کارم بلند میشوم، به تاریکی شهر نگاه می کنم. رؤیا را به خاطر می آوریم و به تاریکی استانبول نگاه میکنیم و نیمه شبها، بين خواب و بیداری، هرگاه که ردی از رؤیا را روی لحاف آبی پیچازی می بینیم، هردوانمان در بحر درماندگی و هیجان فرو می شویم. چون هیچ چیز به قدر زندگی حیرت انگیز نیست. الا نوشتن. الا نوشتن. آری، چه حاجت به بیان، ا، تنها تسلا: نوشتن.
- از متن کتاب
پشت جلد کتاب آمده است:
صبح همان روزی که قرار بود زنش او را ترک کند، در مسیر همیشگی محل کارش روی پله های شیب باب على، تا روزنامه ی جلال اینها را زد زیر بغلش یکھو یاد بچگیهاش افتاد و آن روز گرم تابستانی که با مادر و رویا و مادر رویا روی قایق بودند و توی تنگهی بغاز که آن روان نویسش که به رنگ یشم مینوشت و خیلی هم دوستش داشت افتاد توی آب و هیچ کسی هم نتوانست کاری بکند، درست مثل شب همان روزی که وقتی غالب متوجه شد نامهی خداحافظی رویا هم با یک روان نویس درست مثل همان روان نویس نوشته شده هیچ کسی نمی توانست هیچ کاری بکند.
- از متن کتاب -
The Black Book