پشت جلد کتاب آمده است:

 همه شنیدند که تیتروها می خوانند: تیترو... تیترو... ( حیدر ) آسمان را نگریست و پرنده ها را جستجو کرد. به یاد شب خاطره انگیزش با ( زارعباس ) افتاد. آن ها را دید که در اعماق آسمان هم دوش ستاره ها می رفتند و آوازشان دم به دم به تحلیل می رفت. حیدر اندیشید تیتروها الان روی ماهورهایی هستند که با ( نوشاد ) به دنبال اسب ها رفته بود. خنده حسرت باری کرد و سوار به گاری نزدیک شد. ضمن حرکت روی تابوت نوشاد خم شد و آهسته گفت: نوشاد تیتروها هستنا نمی خوای نگاه کنی و آوازشون رو گوش کنی؟ روزی می گفتی تیتروها رو دوست دارم. نمی خوای نگاه کنی؟ حالا روی چراگاه رمه اسبا رسیدن. کاش می تونستی نیم خیز بشی و این پرنده های زیبا را ببینی و آواز پر برکتشون رو بشنوی و...




Avaz-e Titroha
کتابهای مرتبط
همه شنیدیم که تیتروها می خوانند:«تیترو... تیترو...» حیدر آسمان را نگریست و پرنده ها را جستجو کرد، به یاد شب خاطره‌انگیزش با زارعباس افتاد. آن‌ها را دید که در اعماق آسمان هم‌دوش ستاره‌ها می‌رفتند و آوازشان دم‌به‌دم به تحلیل می‌رفت. حیدر اندیشید تیتروها الان روی ماهورهایی هستند که با نوشاد به دنبال اسب‌ها رفته بود. خنده حسرت باری کرد و سواره به گاری نزدیک شد و ضمن حرکت روی تابوت نوشاد خم شده و آهسته گفت:«نوشاد تیتروها هستنا نمی خوای نگاه کنی و آوازشون رو گوش کنی؟ روزی می‌گفتی تیتروها رو دوست دارم نمی‌خوای نگاه کنی؟ حالا روی چراگاه رمه اسبا رسیده‌ان. کاش می‌تونستی نیم‌خیز بشی و این پرنده‌های زیبا را ببینی و آواز پر برکتشون رو بشنوی.»
ادامه مطلب پنجشنبه 1400/12/12 ساعت 18:02

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب