پشت جلد کتاب آمده است:

رابطه بین نظریه و عمل در روایت معاصر، رابطه ای ابزاری تلفی میشود. امروزه نظریه ها را در علوم طبیعی و اجتماعی با تمر آنها قضاوت می کنند و نظریه صرفا تا جایی خوب یا حتی درست خوانده می شود که فراتی تولید کند. اما تص ورات از نظریه و عمل و روابط متقابل مفهومی و عملی آنها در طول تاریخ، مختلف وحتى هتباین بوده است. افلاطون و ارسطو نظریه و عمل را کاملا متمایز از یکدیگر می دانند. در نظر آنها نظریه پردازی نوع خاصی از پراکسیس است. كانت باتمایز هستی شناسانه میان ذات معقول و پدیدار، بین فلسفه «عملی» و «نظری» تفکیک می گذارد. به نظر هگل و مارکس نظریه و عمل، مفاهیم انتزاعی نیستند بلکه در رابطه با هم در وحدتی دیالکتیکی عمل می کنند. در نگاه آرنت در جهان مدرن حوزه کتش عملا حذف و نظریه پرداز ضرورتا به دیرینه ش ناس تبدیل شده و گذشته دور را بازسازی می کند تا در حال حاضر میزان از دست دادن آن را یادآوری کند. به نظر او نظرية سياسی صرفا در جهانی رشد می کند که در آن کنش ممکن است و احیا و بازیابی یکی به احیا و بازیابی دیگری بستگی دارد. کتاب حاضر با پرداختن به تاریخ نظریه و عمل و تغییر نس بت آنها در طول تاریخ نشان می دهد که چگونه نظریه و نظریه پرداز می تواند با نقد ابزار گرایی دوران مدرن، «سیاست به مثابه کنش» را احیا کند.

 



کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب