پشت جلد کتاب آمده است:

کشوری که همیشه آخر سال است. کشوری که تپه هایش خود مه و رودخانه هایش خود ابر آلودگی است؛ آن جا که ظهرش تندگذر است و شفق و شبش پاسفت کنان؛ و نیم شبش نمی گذرد. این کشوری است برآمده از سردابها، زیرسرداب ها، خاکه زغال، کمدها، زیرشیروانی ها و پستو ها. این کشوری که مردمش خزان وارند تنها افکار سرد از ضمیرشان می گذرد. مردمش می گذرند با راهپیمایی های میان تھی، با صدایی که انگاری رگبار می زند. 





یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب