پشت جلد کتاب آمده است:

آنای دوازده ساله هیچ چیز نمی خواهد جز فرار از آبندهای اجباری که برای خودش و هم کلاسی هایش در روستای کوچکشان تعيين شده. پسرهای هم سن وسالش کم کم دارند. ترک تحصیل می کنند تا معدن کار شوند و هرکدام از دخترهای هم سن وسالش به زودی با یک معدن کار ازدواج خواهد کرد. ا اما وقتی برادر یازده ساله ی مریض احوالش به اجبار پدرشان کار در معدن را شروع می کند، آنا رؤیای مدرسه رفتن را رها می کند تا به جای برادرش در معدن مشغول به کار شود. جهان معدن تاریک و خطرناک است و مردهایی که آنجا کار می کنند

نمی خواهند دختربچه ای توی دست وپایشان باشد. اتفاقات طوری رقم می خورند که آنا باید شجاعت پیدا کند تا نه تنها جان سالم به در ببرد، بلکه خانواده اش را نیز نجات دهد.

 



از همین مترجم: نیلوفر امن زاده

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب