پشت جلد کتاب آمده است:

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، مردم عادی که تا آن زمان از خوراک و مسکن و کار بهره مند بودند، به حال خود رها می شوند. قحطی عمومی، فقر و بیماری بر کشور سایه می افکند. میلیون ها نفر از مردم برای زنده ماندن، دیار خود را رها ساخته، آوارہی شهرهای دیگر می شوند. این از هم گسیختگی شدید، میدان عمل به دست یک نیروی فاشیستی می دهد تا از آشفته بازار موجود، به نفع خود بهره جوید و با استفاده از نارضایتی مردم و با دادن وعده ی نان، کار و مسکن به مردم، رأی آنها را به خود جلب کرده، حکومت را در دست گیرد. این نیروی مهیب که با کمک مالی مافیای خشن روسیه، یک ارتش خصوصی تا دندان مسلح برای خود فراهم آورده، مقاصد شومی در سر می پروراند. از آن جا که در مانیفست این تشکیلات قدرتمند سیاسی، بازگرداندن کشور به شوروی سابق مطرح گشته است، نیروهای مرموزی از خارج تصمیم می گیرند عملیات آن را از درون خنثی کنند. فردریک فورسایت نویسنده ی این کتاب در زمره روزنامه نگاران پژوهشگری بود که در صحنه های بحرانی بین المللی مانند جنگ بیافرا حضور فعال داشت و گزارش های دست اولی بر مبنای واقعیات از میدان جنگ به رویتر مخابره می کرد. او پیش از آن که این داستان را بنگارد، چندین بار به مسکو سفر می کند تا از نزدیک شاهد تحولاتی باشد که پس از فروپاشی نظام شوروی، در آن کشور رخ داده است. بنابراین، خارج از حوزه ی داستان، ما شاهد رویدادهایی هستیم که براساس مشاهدات او در روسیه بعد از شوروی به وقوع پیوست.




Icon

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب