پشت جلد کتاب آمده است:

ریچل با روایتی نفس گیر نشان می دهد که عشق عمیق و پرقدرت و غم شدید دو نیمه یک کل هستند. داستانش شما را به قعر غم و اندوه می کشاند و دوباره به اوج امید و زندگی می رساند.

- گلنن دویل

 

ریچل بریتن در مسیرش به سمت کلاس های مرکز یوگا بود که ناگهان در فرودگاه با درد طاقت فرسایی در شکمش به زمین می افتد. او را سریع به بیمارستانی در جزیره کوچک بوناری منتقل می کنند و چند ساعت بعد جراحی می شود. وقتی به هوش می آید نامزدش با چشمانی گریان کنار تختش است. در طول زمانی که ریچل با آن درد طاقت فرسا دست و پنجه نرم می کند، دوست صمیمی اش، آندره، در تصادف مرگباری جانش را از دست می دهد. دوستی ریچل و آندره رابطه ای خاص و جادویی بود. آنها هیچ شباهتی به هم نداشتند، یکی از آنها دختری قدبلند، بور و سوئدی، و دیگری دختری قدکوتاه سبزه و کلمبیایی، ولی همه آنها را دوقلو می نامیدند.

ریچل با آزمون هایی سخت در زندگی روبه رو می شود. اندوه و آسیب روانی حل نشده از دوران کودکی اش تحمل سنگینی بار غمش را غیر ممکن می کند. هر دفعه، بارها و بارها با یک مسئله روبه رو می شود: آیا او همه چیز را از دست می دهد، تسلیم غم و اندوه می شود و به کنترل کردن مسائلی می چسبد که از توانایی اش خارج است؟ یا می تواند از این غم بگذرد و آن را رها کند؟

ریچل دانش خردمندانه اش را در مورد زندگی، مرگ، عشق و ترس به اشتراک می گذارد و نشان میدهد چطور به کسی تبدیل شد که در دل آتش ناملایمات بی پایان عاشق شدن و رها کردن می رود.

 




To Love and Let Go
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب