پشت جلد کتاب آمده است:

مجموعه ادبیات

انسان های دانا از دیرباز به این نکته پی برده اند که خوشبختی مانند تندرستی است، زیرا وقتی در اختیارش داری، آن را نمی بینی. اما با گذر ایام، نگاه حسرت بارت را به روزگار خوشبختی ات می دوزی؛ آه ، از این خاطرات!»

-بریده ای از داستان

در این داستان منحصر به فرد، فصل مهمی از زندگی نویسنده به تصویر کشیده می شود که برای بسیاری از خوانندگان ناآشناست: زندگی یک پزشک جوان و در عین حال یک بیمار معتاد به مرفین که می کوشد از اسارت این ماده مخدر رهایی یابد. بولگاکف در این اثر احساسات یک معتاد را با جزئیاتی خوفناک بیان کرده است و عمق یأس و امید بی کران بیمار را برای رهایی از این وابستگی مرگبار به رشته تحریر کشیده است.

 




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب