• دسته بندی : کتاب فارسی > رمان ایرانی
  • کد محصول : 1.49302
  • وضعیت : موجود

  • شابک: 9786226258746
  • وزن(گرم): 275
  • تعداد صفحه: 176
  • ناشر:
  • قفسه نگهداری در کتابسرا: B-35-4 | بخش B ستون 35 ردیف 4
  • موجودی: 1
  • توضیح: وزیری شومیز
  • امتیاز:

معرفی کتاب روزگار سیاه
عباس خلیلی در کتاب روزگار سیاه به موضوع بیچارگی و بدبختی زنان مسلمان می‌پردازد که از مدت‌ها قبل همواره در مطبوعات اسلامی مورد بحث بوده و اکنون برای نخستین بار به صورت ادبی در مطبوعات ایران مطرح شده است.

شخصیت اصلی این قصه نویسنده‌ای است که از همهمه‌ی سیاست و ولوله‌ی اجتماع گریخته و در کرمانشاه به آغوش کوهسار پناه می‌برد، همزمان با او نیز از تهران زنی جوان که به بیماری سل مبتلاست، به کرمانشاه می‌آید. اما زنی که از تهران به کرمانشاه آمده یک زن هرجایی است.

در طول داستان نویسنده‌ نه برای انسانیت، نه برای ترحم، بلکه در نتیجه‌ی یک اضطراب روحی نزد زن رفته و از مشاهده‌ی حال اسفناک او متأثر می‌شود. به همین خاطر پزشک بر بالین او می‌خواند. اما طبیب که تا مغز استخوان ابله و نادان است. بیمار را معاینه و مرض وی را استسقاء کبدی تشخیص می‌دهد و نسخه‌اش جز ضرر نتیجه‌ای نمی‌بخشد.

در اینجا داستان به اوج خود رسیده و وارد سرگذشت غمناک بیمار و به طور کلی روزگار سیاه زن ایرانی می‌شود. رمان روزگار سیاه شباهت بسیاری به رمان تهران مخوف دارد، و تنها تفاوت آن‌ با این رمان فقط دامنه‌ی حوادث کمتر است.

پس از رمان تهران مخوف یک سلسله رمان‌های اجتماعی، که صفحات خود را به تشریح وضع ناگوار زنان ایرانی وقف کرده بودند، پدید آمد که مهم‌ترین آن‌ها آثار عباس خلیلی با نام‌های روزگار سیاه، انتقام، انسان و اسرار شب بود. در رمان‌های خلیلی گذشته از وضع نامطلوب زنان، مسائل دیگری مانند ازدواج اجباری، فحشاء و رواج فساد در میان جوانان طبقه ثروتمند کشور به میان آمده است.

عباس خلیلی را بیش‌تر بشناسیم:

عباس خلیلی نواده‌ی حاج ملاعلی، از علمای بزرگ قرن سیزدهم هجری است، او در نجف به دنیا آمد و همانجا تحصیل کرد. او هنگامی که نهضت ضد انگلیسی در عراق پدید آمد، جمعیتی به نام «نهضت اسلام» تشکیل داد و خود در رأس آن قرار گرفت.

در بخشی از کتاب روزگار سیاه می‌خوانیم:

در طبیعت راز نهفته است که تاکنون کسی آن را کشف نکرده، آن سر نهان چیست؟ تمام موجودات و کلیه‌ی کائنات، انسان و حیوان و نبات و حتی جماد روح و قوه و نشو و صفاءخود را از آن سر نهفته می‌رباید. آن راز را شباب گویند. شباب رونق و شباب طراوات و شباب صفاء و شباب قوه و شباب آنچه در حیاه است.

چون عهد جوانی بگذرد، نشاط و شادمانی می‌گذرد. بوستان در فصل نو بهاران خوش است، چمن در موقع دمیدن و خندیدن گل و سنبل دلکش است. چون فصل ربیع بگذرد طراوات عالم می‌گذرد، همانطور که انسان جوانی دارد، حیوان هم دارای شباب است، همانطور که ذی روح جوانی دارد، نبات هم دارای شباب است. هیچ می‌دانید در شباب انسان و حیوان. در ربیع نباتات و نوبهاران چه روح طرب انگیز و چه روان نشاط پروری هست؟ من دارای آن روح بوده و هستم ولی افسوس که مرض و شقاوت و ننگ و غربت و ذلت و سیه رویی آن روح را در پیکر نحیف بلا دیده‌ی من منجمد کرده، امروز آن روح منجمد نشده بلکه از آن ساعتی من در این پرتگاه مخوف افتادم فاقد آن روح حساس و آن جوانی و آن طراوت شدم.




Roozgare Siyah
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب