استاد تاران و همانطور که بوده ایم
- دسته بندی : کتاب فارسی > نمایشنامه
- کد محصول : 1.49286
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9789644487217
- مولف: آرتور آداموف
- مترجم: ابوالحسن نجفی
- وزن(گرم): 95
- تعداد صفحه: 74
- ناشر: نیلوفر
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-13-4 | بخش B ستون 13 ردیف 4
- توضیح: رقعی شومیز ابوالحسن نجفی
کتاب استاد تاران و همانطور که بوده ایم
نوشتن از نظر آرتور آداموف رهایی از کابوس های شخصی خود، رهایی از کابوس سال های جنگ بود که هر دو به صورتی وصف ناپذیر به یکدیگر گره خورده بودند. از اصطلاح «تئاتر پوچی» و کلمه ی «پوچی» بدش می آمد. می گفت: «زندگی پوچ نیست، مشکل است. فقط خیلی مشکل است.» اضطراب ماوراء طبیعی، احساس هول آور عدم واقعیت خود و جهان، انحطاط و تلاشی زبان، میل به نومیدی و تحقیر خود و، بالاتر از همه، تنهایی آدمی، این هاست مضامین همیشگی نمایشنامه های او.
نمایش به عقیده من نمایش تنهایی است و در وهله ی نحست این جمله فلوبر است: «ما در بیابنیم و هیچ کس صدای هیچ کس را نمی شنوند.» و امروز من می توانم آن را چنین اصلاح کنم: «ما در بیابانیم، اما چند تنی هستند که به طور مبهم صدای چند تنی دیگر را می شنوند.»
آرتور آداموف (۱۹۰۸–۱۹۷۰) نمایشنامهنویس ارمنی-فرانسوی و یکی از نمایندگان تئاتر ابسورد.آرتور آدامف، (در اصل آدامیان) در یک خانواده ثروتمند ارمنی، در ۲۳ اوت ۱۹۰۸ در کیسلوفودسک، در ناحیه قفقاز به سال ۱۹۰۸ متولد گردید. آدامف در سنین کودکی با آثار انوره دو بالزاک آشنا شد و به مطالعه رمانهای فرانسوی پرداخت. پس از ۱۹۱۲ در فرانسه زندگی کرد. مقارن آخرین سالهای جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) آدامف شروع به نوشتن نمایشنامه کرد.
پشت جلد کتاب آمده است:
نوشتن از نظر آرتور آداموف رهایی از کابوس های شخصی خود، رهایی از کابوس سال های جنگ بود که هر دو به صورتی وصف ناپذیر به یکدیگر گره خورده بودند. از اصطلاح «تئاتر پوچی» و کلمه «پوچی» بدش می آمد. می گفت: «زندگی پوچ نیست، مشکل است. فقط خیلی مشکل است.» اضطراب ماوراء طبیعی، احساس هول آور عدم واقعیت خود و جهان، انحطاط و تلاشی زبان، میل به نومیدی و تحقیر خود و، بالاتر از همه، تنهایی آدمی، این هاست مضامین همیشگی نمایشنامه های او.
نمایش به عقیده من نمایش تنهایی است و در وهله نخست این جمله فلوبر است: «ما در بیابانیم و هیچکس صدای هیچکس را نمی شنود.» و اما امروز من می توانم آن را چنین اصلاح کنم: «ما در بیابانیم، اما چند تنی هستند که به طور مبهم صدای چند تنی دیگر را می شنوند.»
Professor Taranne and Ping Pong