کتاب آواز کافه غم بار
عنوان آواز کافه غم بار به قلم کارسون مکالرز، نام مجموعه ایست از هفت داستان کوتاه که حتی بعضی از آن ها قصه ای مینیمالیستی هستند. هر کدام از این داستان ها، جنبه ی متفاوتی از خط موضوعی که در داستان های مکالرز تکرار می شوند را برجسته سازی می کند و آن خط موضوعی انزوا و تنهایی است که در کنار عشقی فداکارانه در مثلث روابطی باورنکردنی قرار گرفته است. آنچه این اثر را از دیگر آثار مکالرز متمایز می کند، ویژگی کیفیت موسیقی صدای نگارنده است که همراه با هجوم خاموش واژه های یکنواخت او به ذهن شخصیت های مجازی و بیگانه اش وارد می شود. زندگی درونی این قهرمانان، دنیای دلگیری که در آن زندگی می کنند را شکل می دهد و به واقعیتی جان می بخشد که از مشاهده ی مستقیم و ساده یا توصیفات جزئی، شدنی تر به نظر می رسد. بنابرانی خطی که واقعیت را از خیال جدا کرده، باریک تر می شود و رویاها نورانی و درخشان می شوند و مکالرز از طریق اغراق یا القای نثری عمیقا شاعرانه، دنیایی بر پایه ی ابهام بنا می کند که بر سودازدگی می افزاید و با حس قریب الوقوع از دست دادن، خواننده را مست می کند.
این اثر کلاسیک نسل های متمادی از خوانندگان را افسون کرده و بهترین داستان های کارسون مکالرز را جمع آوری کرده است. داستانی گیرا که خواننده را به دوشیزه آملیا معرفی می کند؛ او زنی است قدرتمند و جنوبی که کافه اش محل اجتماعات شهر است. علاوه بر دیگر داستان های درخشان، این مجموعه همچنین شامل داستان نابغه است که اولین داستان مکالرز بوده و آن را زمانی که تنها هفده سال داشته به رشته ی تحریر درآورده است. آواز کافه ی غم بار، مجموعه ایست درخشان از عشق و تمنا که به قلم یکی از بهترین نویسندگان به تصویر کشیده شده است.

 

کارسن مک کالرز، زاده ی 19 فوریه ی 1917 و درگذشته ی 29 سپتامبر 1967، شاعر و نویسنده ی آمریکایی رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه و مقاله بود.او با نام لولا کارسن اسمیت در جورجیا به دنیا آمد و یک خواهر و یک برادر کوچکتر از خود داشت. زمانی که کارسن پانزده ساله بود، پدرش به منظور تشویق او به داستان نویسی، برایش یک ماشین تحریر گرفت که به گفته ی خودش، نقش بسزایی در نویسنده شدنش ایفا کرد.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

از متن داستان -

معشوق هم ممکن است از هر سنخی باشد. عجیب وغریب ترین آدمها هم می توانند محرکی برای عشق باشند. پیرمردی که دست و پایش می لرزد می تواند هنوز هم عاشق دختری غریبه باشد که بیست سال پیش در بعدازظهری توی کوچه های چیهاو دیده بود. کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود. معشوق میتواند حقه بازی با سرووضعی ژولیده باشد و دست به هر کار بدی زده باشد. بله، عاشق هم مثل باقی آدم ها اینها را می بیند، اما کارهای معشوق ذرهای در میزان عشقش اثر نمی کند. آدمی خیلی معمولی می تواند محرک عشقی دیوانه وار و پرشور شود، عشقی به زیبایی زنبق های سمی مرداب آدمی خوش قلب می تواند محرکی برای عشقی حقارت بار و آزارنده باشد يا دیوانه مردی که تند و نامفهوم حرف می زند می تواند در درون کسی چکامهای لطیف و بی تکلف را طنین انداز کند. بنابراین تنها خود عاشق است که قدر و منزلت عشق را تعیین میکند.

مارگارت بی.مک داول

«مکالرز، در آواز کافه غم بار ، به آمیزهای پیچیده و ظریف از امر واقعی و امر افسانه ای دست یافت، آمیزه ای از امرکمیک و امر غم انگیز و نیز آمیزه ای از امر محلی و امر جهانی، در این رمان کوتاه او ایجاز، تسلط عیشیت و تناسبی فوق العاده به دست آورد

 




The Ballad of the Sad Café

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب