پشت جلد کتاب آمده است:

داشت غرق میشد. موهایش دور سرش پیچ و تاب خورده و در آب غوطه می خورد. مجذوب نور طلایی رنگ سطح آب شده بود. دست و پا می زد و بدنش را به روی آب میکشاند. نفس نفس که میزد، روی آب پر از حباب میشد. خورشید نیمه خاموش، نورش را تا دوردستها منتشر می کرد. ثانيهها در پی هم میگذشتند. از شدت نور، دیدگانش تار میدید. به محض اینکه دوباره دنیا را رنگی دید، دستش را بالا آورد و فریاد زد، اما دوباره در آب فرورفت وقتی در آب دست و پا می زد، رودخانه می خروشید و صدایش در فضا می پیچید...

قادر نبود حتی برای کمک فریاد بزند. چاره ای جز نفس کشیدن نداشت، اما می دانست که نمی تواند. تمام تلاشش را می کرد، ولی انگار چیزی تمام قوایش را تضعیف می کرد. رنگین کمان بالای سرش کمکم ناپدید میشد. دوباره در آب غوطه ور شد...

از متن کتاب»




The Silk Merchant's Daughter

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب