• دسته بندی : کتاب فارسی > ادبیات
  • کد محصول : 1.47839
  • وضعیت : موجود

  • شابک: 9786226513715
  • مترجم:
  • وزن(گرم): 261
  • تعداد صفحه: 269
  • ناشر:
  • قفسه نگهداری در کتابسرا: B-10-2 | بخش B ستون 10 ردیف 2
  • موجودی: 1
  • توضیح: رقعی شومیز سحر حدیقه
  • امتیاز:

کتاب خمیر ترش 
این کتاب، داستان رستورانی با نام «سوپ و خمیر ترش» در سانفرانسیسکو است که معجزه می کند. چیمن و بئورگ دو برادرند که آنجا را اداره می کنند . آنها در این شهر بزرگ در یک آپارتمان غذای شان را می پزند و به طور غیرقانونی آن را سرو می کنند، و البته جای شان را هم به کسی لو نمی دهند. لوآ که از شرایط کاری و شغلش به هیچ وجه راضی نیست، اتفاقی سر از این رستوران خانگی درآورده و با خوردن این سوپ احساس عجیبی را تجربه می کند: آرامش! هم جسمی و هم روحی؛ احساسی که مدت هاست تجربه نکرده. زمانی که این دو برادر مجبور می شوند از آمریکا بروند، دستورپخت این سوپ خوشمزه و معجزه آسا را به تنها کسی که به او اعتماد دارند می دهند: لوآ. درست از همان لحظه زندگی او برای همیشه دگرگون می شود. در بخشی از این کتاب می خوانیم: «روز جمعه ای بود و بعد از یک روز کاری فشرده با کوهی از غم که درونم می چرخید، وارد خانه شدم. آن روز کنار تمام ارزیابی های کدگذاری من قرمز شده بود، همراه با نظرهای تحقیرآمیز. مدیرم «پیتر» با ملایمت هرچه تمام تر از من درخواست بازسازی کد کرده بود (احتمالا موتور غرولندش به اندازه ی کافی گرم نشده بود). از یک طرف کج خلق و بداخلاق شده بودم و به همه چیز بدوبیراه می گفتم و از طرف دیگر خودم را سرزنش می کردم. منتظر بودم تا بالاخره این خوددرگیری شبم را خراب کند. با صدای لرزان و کشیدن آهی، سفارش غذا را به بیورگ دادم. وقتی برادرش آمد، غذای دیگری آورده بود؛ یک ظرف سوپ تند پروپیمان تر، و به جای یک تکه نان برای ترید، دو تکه گذاشته بودند. با صدای آرام و پچ پچ وار گفت: «تند و آتشین مخصوص سرآشپز.» سوپ آن قدر تند بود که تمام درماندگی ام را سوزاند، و مثل ظرفی که توی آب جوش خیس خورده و ساییده شده، تمیز و سرحال به رختخواب رفتم. آیا اگر بگویم سوپ و خمیرترش خیابان کلمنت زندگی من را نجات داده، اغراق کرده ام؟ آن شب، به جای آن که خواب به چشمم نیاید و شکمم قاروقور کند و زیر و رو شود، یک کلّه تا صبح خوابیدم. کشتی زندگی ام آرام گرفته بود. با وزنه ی تعادل سوپ تند و آتشین و نان خوشبو و شاید دو دوست جدید یا یک همچین چیزی، آرام و بی حرکت روی آب مانده بودم.» رمان «خمیر ترش» در سال ۲۰۱۷ نامزد دریافت جایزه ی بهترین اثر داستانی به انتخاب کاربران سایت گودریدز شده است.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

روز جمعه ای بود و بعد از یک روز کاری فشرده با کوهی از غم که درونم می چرخید، وارد خانه شدم. آن روز کنار تمام ارزیابی های کدگذاری من قرمز شده بود، همراه بانظرهای تحقیرآمیز، مديرم، پیتر، با ملایمت هرچه تمام تر از من درخواست بازسازی کد کرده بود (احتمالا موتور غرولندش به اندازه کافی گرم نشده بود). از یک طرف کج خلق و بداخلاق شده بودم و به همه چیز بدوبیراه می گفتم، و از طرف دیگر خودم را سرزنش می کردم. منتظر بودم تا بالاخره این خوددرگیری شبم را خراب کند. باصدای لرزان و کشیدن آهي، سفارش غذا را به بيورگ دادم. وقتی برادرش آمد، غذای دیگری آورده بود؛ یک ظرف سوپ تند پروپیمان تر و به جای یک تکه نان برای ترید، دوتکه گذاشته بودند. با صدای آرام و پچ پچوار گفت: «تند و آتشین مخصوص سرآشپز سوپ آنقدر تند بود که تمام درماندگی ام را سوزاند و مثل ظرفی که توی آب جوش خیس خورده و ساییده شده، تمیز وسرحال به رختخواب رفتم.




Sourdough

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب