کتاب جوجه تیغی
کتاب جوجه تیغی اثر فردیناند فون شیراخ ، یکی از برجسته ترین وکلای آلمان ، اولین مجموعه داستان های کوتاه و دلخراش است که به طرز جسورانه ای انگیزه هایی را که در ذهن جنایتکار ایجاد می شود ، آشکار می کند. این کتاب به طرزی بی رحمانه و دلهره آور ، موارد عمیقا تأثیرگذار و بی سر و صدایی که در جنایات اتفاق می افتد را موشکافی کرده و بررسی دقیق گناه و بی گناهی را ارائه می دهد.

.در "فنهار" ، یک پزشک اهل شهری کوچک خیال می کند هنگامی که تبر را به سمت سر همسرش می برد ، احساس کمتری دارد ، عملی که باعث تحریک افراد محلی می شود ، اما آنها امیدوارند پزشک تغییر کند.

عباس ، یک پناهنده فلسطینی که در یک زندگی غم انگیز قرار دارد ، عشقی واقعی به دانش آموز زیبایی به نام استفانی در "تابستان" پیدا می کند. استفانی در هتل به قتل می رسد و عباس و مردی ثروتمند مضنونان پرونده قتل هستند.

داستان شگفت انگیز "عشق" ، عصبانیت یک مرد جوان با دوست دخترش به محض برخورد با انگیزه های غیر متعارف و غیرقابل کنترل او به حقیقت می پیوندد تا شخصیت زن را بشناسد.

فون شیراخ می نویسد: "گناه" ، همیشه مسئله ای را مطرح می کند. " در این مجموعه بسیار زیبا و گویا ، گناه هرگز به اندازه جرم روشن نیست.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

داستان های جوجه تیغی را وکیلی آلمانی بر اساس پرونده هایش نوشته و لحن سرد و بی طرفانه او در روایت خشونت و تبعیض و ظلم، نشان از این نکته دارد. ولی این بدان معنا نیست که نویسنده هیچ احساسی به شخصیت های داستانش نداشته است، که حتی با بعضی از آنها تا سال ها بعد نیز ارتباط داشته و از حالشان باخبر بوده است. روایت جزئیات یک ماجرا و توصیف دقیق صحنه جرم، از خصوصیاتی است که داستان های این مجموعه را به داستانهای جنایی و معمایی شبیه می کند. گاهی پیچیدگی معماها، داستان را شبیه به داستان های پلیسی می کند و گاه نیز فضاهای سرد و تاریک مخاطب را به یاد داستان های کافکا می اندازد. پایان هیچ یک از داستان ها را حتی خوانندگان باهوش هم نمی توانند به راحتی پیش بینی کنند. نویسنده هیچ تعهدی نداده است که پایان داستان ها همیشه تلخ یا خوشایند باشد. گاهی مجرم واقعی پیدا نمی شود. گاهی بی گناه مجازات می شود و گاهی گناهکار تبرئه می شود. گاهی همه چیز ناشی از یک اشتباه ساده و سوء تفاهم است و گاهی جرم با خشونت و وحشیگری اتفاق افتاده و هیچ جای ترحمی برای مجرم باقی نگذاشته است.

 

همه چیز را، تمام دانسته هایم را برای شما خواهم گفت. کافی است که من و خانواده ام را حمایت کنید.

من همیشه آرزو داشتم نقاش شوم اما از آنجائی که کشور ما شبیه گورستانی است که استعدادها در آن دفن می شوند و نیز برای جلوگیری از موفقیت انسان در زمینه ای که دوست دارد و می تواند موفق شود، سنگی جلوی پای او می اندازد، حتی فرصت امتحان خودم هم پیش نیامد. نتوانستم وارد دانشگاه شوم. به طور تصادفی نمره هایم با نمره های قبولی مدرسه ای مطابق شد و با سختی موفق به گرفتن دیپلم شدم. فکر می کردم زندگی، دانشجو بودن، از طرفی کار کردن، ازدواج کردن و خلاصه قاطی زندگی شدن است که یک دفعه دیدم در کشمکش زندگی غرق شده امارتباطی که با نقاشی داشتم، مختص چند کاریکاتوری شد که طی دوران دبیرستان کشیده بودم. الان که بر می گردم و به عقب نگاه می کنم، چه می بینم؟ اکثر مردم برای تبدیل زندگی به یک کاریکاتور زشت، از انجام هیچ کاری کوتاهی نمی کنند، زندگی ای که می تواند شبیه یک تابلوی با مفهوم باشد.

سلسله این بدبختی ها که با یک دعوای لفظی ساده در صف پرداخت فیش تلفن شروع شد، می تواند برای شما خنده دار باشد. اما شاید...




Crime and Guilt
Kirpi

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب