کتاب قصه ها و افسانه های ارمنی (داستان همسایه 8)

در روزگاران قدیم مرد فقیری به اسم «پانوس» زندگی می‌کرد. او مرد مهربانی بود؛ اما هرکاری به دست می‌گرفت با بدشناسی مواجه می‌شد. برای همین مردم اسم او را پانوس بدشانس گذاشته بودند. او روزی با گاری و گاوها و تبرش برای قطع درخت به جنگل رفت. گاری و گاوها را زیر درخت نگاه داشت، درخت قطع‌شده روی گاری و گاوها افتاد، گاری شکست و گاوها از بین رفتند، پاموس مات و متحیر ماند. با تبر به راه افتاد. او کنار دریاچه خواست مرغابی وحشی شکار کند که تبرش داخل دریاچه افتاد. او لباس‌هایش را درآورد و برای آوردن تبر به عمق دریاچه رفت. مرد رهگذری لباس‌های او را برداشت و با خود برد. پانوس تبر خود را پیدا نکرد، ناچار از دریاچه بیرون آمد؛ اما با وقایع بدتری روبه‌رو شد. این کتاب شامل قصه‌ها و داستان‌های ارمنی است. نازار دلیر، دانا و نادان، حسن پینه‌دوز آدم نادان، روباه دم‌بریده، خمرة طلا، ماهی سخنگو، برادر تبر، و دروغگو و کودک دانا عنوان برخی داستان‌های کتاب است.




Armenian stories and legends
از همین مترجم: آندرانیک خچومیان

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب