عروج
- دسته بندی : کتاب فارسی > رمان خارجی
- کد محصول : 1.46085
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9786008392866
- مولف: استیون کینگ
- مترجم: محمد غفوری (1363)
- وزن(گرم): 138
- تعداد صفحه: 106
- ناشر: شمشاد
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-7-8 | بخش B ستون 7 ردیف 8
- توضیح: رقعی شومیز محمد غفوری (1363)
کتاب ارتفاع
آخرین داستان از استفن کینگ ، اسطوره ی داستان نویسی ، داستان خیره کننده و فوق العاده مهیج درمورد مردی است که مصیبت اسرارآمیزش یک شهر کوچک را کنار هم جمع می کند - یک داستان به موقع و خوش بین در مورد پیدا کردن نقطه ی مشترک با وجود اختلافات عمیق.
اگرچه به نظر نمی رسد که اسکات کری تفاوتی کرده باشد ، اما او به طور پیوسته وزن خود را از دست می دهد. چند مورد عجیب دیگر نیز وجود دارد. او با لباس هایش و بدون آنها وزن یکسانی دارد ، هر چقدر هم که آنها سنگین باشند. اسکات نمی خواهد مجبور به انجام کاری شود. او فقط می خواهد کس دیگری نیز این موضوع را بداند و به دکتر باب الیس اعتماد دارد.
در شهر کوچک کسل راک – محل وقوع بسیاری از داستانهای نمادین کینگ - اسکات درگیری ای کوچک - اما تشدید کننده – با همسایه هایش که دو زن هستند پیدا می کند که سگشان مرتبا مدفوع خود را روی چمن اسکات می ریزد. یکی از زنان دوستانه است؛ دیگری ، یخ و سرد. آنها هر دو در تلاش هستند رستوران جدیدی را راه اندازی کنند ، اما با مشکلاتی روبرو می شوند و اسکات سعی می کند...
از استیفن کینگ ، "با ارزش ترین منبع تجدید پذیر ما ، مانند شکسپیر در قابلیت انعطاف کارش"( گاردین) ، ارتفاع ،پادزاری برای فرهنگ تفرقه آمیز ما است ، با شکوه با نشاط و شادمانه و همراه کمی غم.
استیون ادوین کینگ که به اختصار با نام استیون کینگ میان مردم شناخته می شود، نویسنده ی رمان و داستان های کوتاه است که در ۲۱ سپتامبر ۱۹۴۷ در ایالات پورتلند در آمریکا به دنیا آمد. استیون یکی از برترین نویسنده های قرن حاضر محسوب می شود. اغلب آثار کینگ در ژانر وحشت بوده و می توان گفت که او برترین نویسنده ی ژانر وحشت در حال حاضر به شمار می آید.کینگ در سال ۱۹۷۰ از دانشگاه شهر مین (مکان تولدش) فارغ التحصیل شد و از آن زمان به بعد شروع به نوشتن داستان نمود.
پشت جلد کتاب آمده است:
اولین باری بود که دونالدسون را تنها می دید و مراقب بود پا را از چارچوب در فراتر نگذارد و یا حرکت ناگهانی ای نکند. دونالدسون طوری به نظر می رسید که انگار اگر خطایی از اسکات سر بزند از پله ها می پرد پایین و مثل یک گوزن فرار میکند. موهای بلوند داشت. به اندازه شریکش زیبا نبود اما چهره ای شیرین و چشمانی به رنگ آبی روشن داشت. ظرافت و شکنندگی خاصی در او دیده می شد. طوری که اسکات را یاد ظروف چینی تزئینی مادرش می انداخت. تصور اینکه این زن توی رستوران از این قابلمه به آن قابلمه و از میان دود غذاها از این تابه به آن تابه می رود و غذاهای گیاهی را توی ظرف می ریزد و برای خدمتکارش رئیس بازی در می آورد مشکل بود.
Elevation