کتاب از خاک و خاکستر 
داستان حول محور جنگ جهانی دوم،تصرف ایتالیا توسط آلمان نازی و حکم رانی هیتلر بر یهودیان و آزار و اذیت کردن آنان در قالب رمان روایت می شود. رمانی که نشانگر تلاش های انسان های شریف و آزاده برای منزلت و نجات جان انسان ها است. داستان با روایت زندگی ایوا دختر ایتالیایی یهودی که با پدر، پدر بزرگ و مادر بزرگش ( سانتینو و فابیا)، که در حقیقت پدر و مادر بزرگ اصلی او نیستند و مسیحی اند، زندگی می کند شروع می شود. آنجلو نوه ی سانتینو و فابیا که مادرزادی با معلولیت جسمانی در آمریکا به دنیا آمده بعد از مرگ مادرش، به درخواست مادربزرگش به ایتالیا می آید و مجبور است پیش ایوا و خانوده آنها زندگی کند. پس از گذشت سال ها زمانی که ایوا و آنجلو به سن جوانی رسیدند اختلافات مذهبی ( تبعیض بین یهودیان و مسیحیان )، سیاسی و جنگ و… بر سر کشور و زندگیشان سایه می افکند. ایوا و آنجلو (با وجود اختلاف های مذهبی) با عشق در کنارهم برای بقا و زندگی کردن، تلاش می کنند و نشان می دهند که ارزش ها و شایستگی های والاتری وجود دارند که انسان ها را به هم نزدیک می کند و پیوند می دهد.

 

 

پشت جلد کتاب آمده است:

«امی هارمون » روزنامه نگار و نویسنده برجسته آمریکایی است که تا کنون سیزده رمان به رشته تحریر در آورده و اکثر آنها جزء پرفروشترین کتابهای نشریات «یو اس ای تودی» و «نیویورک تایمز» بوده اند. آثار او در سرتاسر جهان به بیش از هجده زبان ترجمه و منتشر شده اند که از جمله آنها می توان کتابهای «پرنده و شمشیر» و «یک آبی متفاوت» را نام برد. ا 
کتاب از خاک و خاکستر» اثری متفاوت از این نویسنده برجسته است که در آن می توان به معنای واقعی کلمه، در هم آمیختن و از نو متولد شدن را یافت. نام کتاب از حرفه خانوادگی شخصیت اصلی داستان که شیشه گری است گرفته شده و اشاره ای است به مواد سازنده شیشه و استعاره ای است از زیبایی ای که از هیچ خلق می شود. تولدی دوباره از خاک (شن) و خاکستر 
داستان این کتاب حول حوادث جنگ جهانی دوم و اشغال ایتالیا به دست آلمان نازی می گذرد و موضوع اصلی آن مصائبی است که در اثر سیاست های پاکسازی نژادی هیتلر برسر یهودیان آمده و موجب دستگیری و مرگ بسیاری از آنها شده است، که در این میان «یوا رسلی» و «آنجلو بیانکو»، شخصیت های اصلی داستان، حماسه ای از عشق و تلاش برای بقا می سازند. در واقع این داستان بیانگر تلاش های انسانهای آزاده برای نجات جان بشریت است و به ما می گوید ارزش های بسیاری فراتر از نژاد، رنگ پوست، ملیت، زبان و مذهب وجود دارد که انسانها را به هم پیوند میدهد. در بخشی از کتاب می خوانیم: 
«اگرخدا، تنها خدای بعضی ها باشد که خدا نیست....هست؟ چه همه او را به یک نام بخوانند و چه نخوانند. من پدرم را «بابا» صدا می زنم. آنجلو از پدرش با لفظ «پاپا» نام می برد. اینکه چطور صدایش می کنیم چه اهمیتی دارد؟ اگر دعایمان خالصانه باشد، اگر عشق مان به او ما را به عشق ورزیدن، خدمت کردن، بخشیدن و انسان بهتری بودن رهنمون کند، چگونه دعا کردن مان چه اهمیتی دارد؟ | 
اما به گمانم مهم باشد. متأسفانه، هست؛ زیرا که دعاهای من می توانست مرا به کشتن 
دهد. ایوا رسلی» 

 




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب