رمان تاریخ عشق نوشته نیکول کراوس با ترجمه ترانه علیدوستی در آذرماه سال ۱۳۹۵ منتشر شد و بعد از یک سال بیش از ۱۰ بار تجدید چاپ شد. داستان کتاب تاریخ عشق در چند زمان و از زبان راویان متفاوت که بعضی از آن‌ها اسم‌های مشترک دارند، روایت می‌شود که شاید در ابتدا مقداری سخت و گیج کننده باشد اما با جلو رفتن داستان این موضوع حل می‌شود و شما متوجه می‌شوید که با یک کتاب خوب طرف هستید.

 

پشت جلد کتاب تاریخ عشق آمده است:

لئوپُلد گورسکی مردنش را از ۱۸ اوت ۱۹۲۰ آغاز کرد.
وقتی راه‌رفتن می‌آموخت مرد.
وقتی پای تخته می‌ایستاد مرد.
و یک بار هم وقتی سینی بزرگی در دست داشت.
وقتی امضای جدیدی تمرین می‌کرد مرد.
وقتی پنجره‌ای را باز می‌کرد.

تنها مرد، چون خجالت می‌کشید به کسی زنگ بزند.
یا به یاد آلما مرد.
یا وقتی دیگر نخواست یادش را بکند.

در واقع، چیز زیادی برای گفتن نیست.
او نویسنده‌ی بزرگی بود.
او عاشق شد.
این بود زندگی‌اش.


خلاصه کتاب تاریخ عشق
داستان رمان در مورد لئوپولد گورسکی و کتابش به اسم – تاریخ عشق – است. در مورد عشق لئو به آلما، عشق کودکی‌اش، آلمایی که اسمش روی تمام شخصیت‌های کتاب – تاریخ عشق – وجود داشته است.

لئو و آلما دو نوجوان اهل لهستان هستند که جنگ جهانی دوم و بخصوص قتل عام یهودیان باعث جدایی بین آن‌ها می‌شود. آلما به آمریکا مهاجرت می‌کند و لئو به او قول می‌دهد که پیدایش کند.

اما روزی که بلاخره بعد از مدت‌ها پیدایش می‌کند متوجه می‌شود آلما…

همچنین داستان کتاب تاریخ عشق در مورد زندگی آلمای دیگری که اسمش از روی شخصیت‌های این کتاب انتخاب شده و سرنوشتش به طرز عجیبی با لئو و کتاب تاریخ عشق گره می‌خورد.

 

در قسمتی از متن کتاب تاریخ عشق می‌خوانیم:

گاهی فکر می‌کردم آخرین برگ کتاب و آخرین برگ زندگی‌ام یکی هستند، که وقتی کتابم تمام شود خودم هم تمام خواهم شد، باد سهمگینی اتاق را خواهد روفت و صفحه‌ها را با خود خواهد برد، و وقتی هوا از آن همه صفحه‌ی سفید رقصان پاک شود اتاق ساکت خواهد شد، صندلی‌ای که من رویش می‌نشستم خالی خواهد بود.

ممکن است شما هم در مورد ترجمه‌ی کتاب تاریخ عشق تردید داشته باشید. شاید فکر کنید ترانه علیدوستی نمی‌تواند ترجمه خوبی از یک کتاب ارائه کند. آیا اصلا ترانه تحصیلات آکادمیک و سواد کافی این کار را دارد یا خیر.

اجازه بدید اشاره کنم که یک مترجم فقط از روی تحصیلات آکادمیک و سواد علمی‌اش سنجیده نمی‌شود. اگر مترجم ذوق ادبی لازم را نداشته باشد، به نظر من حتی می‌تواند بهترین کتاب را هم به بدترین شکل ترجمه‌ کند. من فکر می‌کنم ترانه علیدوستی این ذوق و سواد را دارد، من از ترجمه‌ و به‌خصوص انتخاب این کتاب برای ترجمه‌ راضی بودم و اگر پیچیدگی‌ای در متن کتاب هست مربوط به سبک نگارش کتاب و مشکلات ویراستاری کتاب هست. کتاب مشکلات ویراستاری دارد، جای اشتباه ویرگول‌ها، نقطه‌ویرگول‌ها، دونقطه‌ها و… همه‌ی این موارد کمی متن را  سخت‌خوان کرده است.


نگاهی به رمان تاریخ عشق
راستش قبل از مطالعه این اثر ذهنیت زیاد خوبی از این کتاب نداشتم و باید اعتراف کنم همیشه کتاب‌هایی با عنوان عشق بنظرم کتاب‌هایی بودند با موضوعات آبکی و کلی آه و ناله که با روحیه زمخت من هیچ موقع سازگاری نداشتند.

هر چند این نظرم با کتاب جستارهایی در باب عشق آلن دوباتن کمی نرم‌تر شد ولی این بدبینی به عنوان داستان‌ها ضمن اینکه دوستداران و خوانندگان زیادی نیز داشته باشند هنوز هم از خصلت‌های بد من در انتخاب کتاب‌ها و مطالعه‌ام است.

خلاصه کلام اینکه تاریخ عشق به چاپ هشتم رسید و من اصلا رغبتی به مطالعه‌اش نداشتم تا اینکه با مطالعه معرفی کتاب از سوی یکی از دوستان تصمیم گرفتم به سراغش برم و اعتراف می‌کنم چند صفحه اول را با بدبینی مطالعه می‌کردم و همین طور منتظر بودم که از خوندنش ناامید بشم. ولی….

ولی بازهم اعتراف می‌کنم این که انتظار نداشتم تا این حد از داستان کتاب تاریخ عشق خوشم بیاد. تا حدی که باعث شه تا ساعت‌ها چون احمقی جلو پنجره بایستم و به تاریخ عشق بیندیشم که شاید اسپینوزای نهفته درونم خودش را عیان کند.

در نهایت اگر به داستان‌های مربوط به بازماندگان جنگ جهانی و یا کشتار یهودیان و درکل ادبیات جنگ علاقه دارید به کتاب تاریخ عشق نیز علاقه‌مند خواهید شد و اگر‌ داستان عاشقانه هم دوست ندارید به نظرم بازهم این کتاب را دوست خواهید داشت.


قسمت‌هایی از متن کتاب تاریخ عشق
دوست دارم ردیف جلو بنشینم، دوست دارم پرده‌ی سینما تمام دیدم را بگیرد و هیچ‌چیز نباشد که حواسم را از آن لحظه پرت کند. آن‌وقت دوست دارم آن لحظه تا ابد طول بکشد. باور نمی‌کنید چقدر تماشای چیزها را آن بالا و اغراق‌شده دوست دارم. می‌شود گفت بزرگ‌تر از زندگی، اما من هرگز معنی این عبارت را نفهمیدم. بزرگ‌تر از زندگی چیست؟ این‌که ردیف جلو بنشینی و به صورت دختر زیبایی به بزرگی یک ساختمان دو طبقه نگاه کنی و ارتعاش صدایش پاهایت را ماساژ دهد یادآور اندازه‌ی زندگی‌ست. پس ردیف جلو می‌نشینم. اگر با گردنی گرفته سالن را ترک کنم جایم خوب بوده است. مرد هرزه‌ای نیستم، مردی هستم که دلش می‌خواست به بزرگی زندگی باشد.

نیمی از وجودت به سوی او کشیده می‌شد و نیمی از وجودت مقاومت می‌کرد؛ می‌خواست که سوار بر دوچرخه‌ات دور شوی، به سنگی لگد بزنی و خونسرد باقی بمانی. در دم، هم سخت‌جانی یک مرد را حس می‌کردی، هم بیچارگی‌ای که حقیر و رنجیده‌ات می‌کرد. بخشی از وجودت می‌گفت: خواهش می‌کنم نگاهم نکن. اگر نگاهم نکنی هنوز می‌توانم رو برگردانم. و بخشی از وجودت می‌گفت نگاهم کن.

اگر هم به یار داشتن آلما حسادتی کرده بود از سر احساسی خاص به آلما نبود، بلکه در حسرت این بود که خودش هم همان‌گونه انتخاب شود و به تنهایی دوست داشته شود.

سعی کرده‌ام بخشنده باشم. با این حال. در زندگی‌ام زمان‌هایی بوده، سال‌های زیادی بوده، که خشم بر من چیره شده. زشتی‌ها زیر و رویم کرده. لذت خاصی از تلخی برده‌ام. خودم به پیشوازش رفته‌ام. بیرون ایستاده بوده، و من دعوتش کرده‌ام داخل. به دنیا اخم می‌کردم، او هم به من اخم می‌کرد. نگاه مشئمزمان به هم قفل شده بود.

از دو هزار نسخه‌ی چاپ‌شده‌ی تاریخ عشق، بعضی خریده و خوانده شدند، بسیاری خریده شدند و خوانده نشدند، بعضی هدیه داده شدند، بعضی در ویترین کتاب‌فروشی‌ها خاک خوردند و محل فرود مگس‌ها شدند، بعضی با مداد خط‌کشی شدند، و تعداد زیادی به بازیافت کاغذ فرستاده شدند تا همراه دیگر کتاب‌های نخوانده و نخواسته مانده خمیر شوند، و جمله‌هایشان بین تیغ‌های گردان دستگاه چرخ شود. لیتوینُف وقتی از پنجره به بیرون خیره می‌شد، در خیالش دوهزار نسخه‌ی تاریخ عشق را دوهزار کبوتر جلد می‌دید که می‌توانستند بال بزنند و به نزد او بازگردند و بگویند چند نفر اشک ریختند، چند نفر خندیدند، چند فصل‌شان بلند خوانده شد، چند بار بسته شدند بی این که صفحه‌ی اولشان خوانده شود و چندتایشان هرگز حتی باز هم نشدند.

دو دسته آدم در دنیا هست: آن‌ها که ترجیح می‌دهند بین دیگران غمگین باشند، و آن‌ها که ترجیح می‌دهند در تنهایی غمگین باشند.

در نهایت، فقط متعلقات آدم از او به جا می‌مانند. شاید برای همین من هرگز نتوانسته‌ام چیزی را دور بریزم. شاید به همین دلیل جهان را تلمبار می‌کردم: به این امید که وقتی مُردم، مجموع تمام چیزهایم نشانگر زندگی‌ای باشد بزرگتر از آنچه گذرانده بودم.



The History of Love: A Novel

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب