• دسته بندی : کتاب فارسی > ادبیات
  • کد محصول : 1.42448
  • وضعیت : موجود

  • شابک: 9786009835324
  • مترجم:
  • وزن(گرم): 407
  • تعداد صفحه: 354
  • ناشر:
  • قفسه نگهداری در کتابسرا: B-11-8 | بخش B ستون 11 ردیف 8
  • موجودی: 1
  • توضیح: رقعی شومیز مریم طباطباییها
  • امتیاز:

 کتاب مراسم تدفین
قهرمان داستان ((آگنس ماگنوس داتر)) به گناه کشتن ددمنشانه دو مرد، به کشتزاری دورافتاده درشمال ایسلند، جایی، که او بخشی از کودکی خود را سپری کرده است، فرستاده می شود تا چشم به راه اعدام خود باشد. خانواده ای که در کشتزار زندگی می کنند، نگران و هراسان از این که آدمکشی را در خانه کنار خود دارند، از او دوری می جویند. در این میان تنها کشیش توتی، که آگنس او را به عنوان راهنمای معنوی خود برگزیده است، تلاش می کند تا او را بیشتر بشناسد. با گذشت روزهای زمستان و نزدیک شدن روز اعدام، خانم خانه و دخترانش درمی یابند که روایت دیگری نیز پیرامون رویداد پرهیاهویی که شنیده اند وجود دارد. آیا این آگاهی به رهایی آگنس می انجامد؟ آیا…

رمان «مراسم تدفین» نوشته هانا کنت داستان آخرین زنی است که در ایسلند با مجازات اعدام روبه رو شد. آگنس ماگنوشدوتر آخرین زنی بود که سال ۱۸۳۰ در ایسلند اعدام شد. او زن مزرعه داری بود که برای مشارکت در قتل دو مرد به این مجازات سنگین محکوم شد. هانا کنت در رمان «مراسم تدفین» آخرین های ماه های زندگی ماگنوشدوتر را بازآفریده است.

رمان هانا کنت سال ۲۰۱۳ در استرالیا منتشر شد و جوایز ادبی بسیاری را برای نویسنده به ارمغان آورد.

جنیفر لارنس در اقتباس سینمایی از رمان «مراسم تدفین» (Burial Rites) به کارگردانی لوکا گوادانینو بازی کرده است.

 

هانا کنت نویسنده ی استرالیایی متولد سال 1985 و نویسنده ی کتاب های آیین خاکسپاری (2013) و مردم خوب (2016) می باشد

 

 

 

پشت جلد کتاب آمده است:

آنها می گویند که من باید بمیرم. آن ها می گویند که من نفس را از مردها ربودم. و حالا آنها باید از من بربایند. تصور می کنم که بعد همه ی ما شعله های شمعی چرب و سوزان و لرزان هستیم که در تاریکی اتاق به اهتزاز در آمده است و صدای زوزهای باد می آید و در سکوت اتاق صدای پاهایی را می شنوم، صدای پاهایی وحشتناک؛ می آیند تا مرا خاموش کنند، و جانم را از من بیرون بکشند در حلقه ای از دود خاکستری. من در هوا و شب ناپدید خواهم شد. آن ها همه مان را خاموش می کنند، یکی یکی، تا زمانی که فقط نور خودشان باشد که با آن خود را ببینند. ولی آن وقت من کجا خواهم بود؟ گاهی وقت ها فکر می کنم که دوباره آن را می بینم، مزرعه را، که دارد در تاریکی می سوزد. گاهی وقت ها سوز زمستان را در ریه هایم حس می کنم و فکر می کنم که بازتاب شعله ها را در اقیانوس می بینم. آب بس عجیب وغریب، با نور سوسو می زند. در آن شب لحظه ای بود که برگشتم و به پشت سر نگاه کردم. برگشتم تا آتش را ببینم، اگر پوستم را لیس بزنم هنوز هم می توانم مزه ی نمک را احساس کنم. دود را۔ هوا همیشه سرد نبوده است. صدای پاها را می شنوم.

 




Burial Rites

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب