پشت جلد کتاب آمده است:

در این چند هفته ى آخر، مهم ترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد یعنی تمرین حرکات صورت را انجام نداده بودم. دلقکی که اساسا با حرکات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب کند، می بایستی سعی کند دائما عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلا همیشه پیش از شروع تمرین، مدتی روبروی آینه می ایستادم و در حالی که زبانم را از دهان خارج می کردم، خودم را از نزدیک نظاره می کردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیک تر شوم. بعدها دست از این کار برداشتم و بدون اینکه از عمل خاصی کمک بگیرم، حدود نیم ساعت در روز به خودم می نگریستم و این کار را آنقدر ادامه می دادم که حضور خودم را نیز از یاد می بردم: از آنجایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد، بارها در زندگی ام چیزی نمانده بود که کارم به جنون بکشد. بعد از انجام این تمرین ها خیلی راحت وجود خودم را فراموش می کردم، آینه را برمی گرداندم و اگر بعدا در طول روز به شکلی تصادفی خودم را در آینه می دیدم، وحشت می کردم: آن کسی را که در آینه می دیدم، مردی غریبه در حمام و یا دستشویی منزل من بود، کسی که نمی دانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحک، مردی با بینی دراز، و صورتی بسان ارواح - و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که توان داشتم با سرعت پیش ماری می رفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم. 
- از متن کتاب - 

پشت جلد کتاب آمده است:

«این مزخرفات را تمام کنید، اشنير. بگویید حرف حسابتان چیست؟ » گفتم: «کاتولیکها مرا عصبی می کنند، چون همه شان بی انصافند. » او خندان پرسید: «و پروتستانها؟» «وررفتنشان با وجدان حالم را به هم می زند. » باز هم خندید: « و ملحدها؟ » « ملال آورند.. » « و خود شما واقعا چه هستید؟ » « من یک دلقکم، که فعلا از آن چیزی که به نظر می آید بهتر است. یک موجود زنده ی کاتولیک هست که من سخت به او نیاز دارم: ماری. شما او را از من گرفته اید.»«این مزخرفات را تمام کنید، اشنير. بگویید حرف حسابتان چیست؟ » گفتم: «کاتولیکها مرا عصبی می کنند، چون همه شان بی انصافند. » او خندان پرسید: «و پروتستانها؟» «وررفتنشان با وجدان حالم را به هم می زند. » باز هم خندید: « و ملحدها؟ » « ملال آورند.. » « و خود شما واقعا چه هستید؟ » « من یک دلقکم، که فعلا از آن چیزی که به نظر می آید بهتر است. یک موجود زنده ی کاتولیک هست که من سخت به او نیاز دارم: ماری. شما او را از من گرفته اید

 



این کتاب درباره‌ی دلقکی به نام «شنیر» است که همسرش او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی است. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آورده‌است. او بعد از افتضاحی که در یکی از نمایش‌هایش به وجود می‌آورد، به محل زندگی‌اش باز می‌گردد. او که به پول نیاز دارد، دفترچه تلفنش را باز می‌کند و با آشنایان تماس می‌گیرد. در این میان بارها به گذشته می‌رود و خاطراتش را می‌گوید.
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown
The Clown

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب