کتاب بی تفاوتی نرم جهان
کریستوف، نویسنده ی میانسال، داستانی مشترک با لنا که یک هنرپیشه جوان است، داشته و با وجود این که لنا و کریستوف هرگز همدیگر را ندیده اند، لنا با خواسته ی غیرمنتظره ی کریستوف برای ملاقات با او موافقت می کند. در گورستان وودلند استکهلم، کریستوف داستان زندگی اش را برای او تعریف می کند که به نوعی داستان زندگی خود لنا هم هست. کریستوف بیست سال پیش عاشق زنی بود به نام مگدالنا؛ هنرپیشه ای درست شبیه لنا، با همان قیافه، همان شخصیت و همان گذشته. جدایی آن ها سبب شد تا کریستوف برای نوشتن نخستین رمان خود الهام بگیرد و در مورد زمانی که با هم بودند بنویسد. طی خواندن صحنه های داستان، لنا متوجه جزییات غیرعادی و بسیار صمیمی می شود که درست شبیه رابطه ی او با یک نویسنده ی جوان به نام کریس است.
آیا ممکن است که او و کریس همان حیاتی را زندگی کنند که کریستوف و مگدالنا با فاصله ی بیست سال پیش زندگی کرده اند؟ آیا لنا و کریس هم به سمت همان جدایی از پیش نوشته شده حرکت می کنند و کریستوف و مگدالنا هشداردهندگانی از آینده اند؟ یا در تب نوشتن این رمان، کریستوف رشته ی آن چه واقعیست را با آنچه در خیالش اتفاق افتاده گم کرده؟ چه کسی حقیقتا وجود دارد؟ آیا چیزی به نام سرنوشت واقعیت دارد؟
بی تفاوتی نرم جهان قصه ای است جزئی و کلیدوسکوپی که در آن پیتر اشتام از یک آرزوی بنیادی بشر پرده بر می دارد و آن شکست دادن رمز و راز های زندگی با اجبار پاسخ بر سوالاتی است که هنوز به طور کامل پرسیده نشده اند.

 

پیتر اشتام در سال ۱۹۶۳ در سوئیس به دنیا آمد. پدرش حسابدار یک شرکت بود. پتر پس از پایان دبیرستان مدت سه سال به عنوان حسابدار کارآموزی کرد و پس از مدتی تصمیم گرفت وارد دانشگاه زوریخ شود. در دانشگاه زوریخ دوره های کوتاه مدت مختلفی چون ادبیات انگلیسی، کسب و کار و روانشناسی را گذراند و در این مدت به عنوان کارآموز در آسایشگاه روانی به کار مشغول شد. اشتام مدتی را در نیویورک، پاریس، و اسکاندیناوی به سر برد و سرانجام در سال ۱۹۹۰ به عنوان نویسنده و روزنامه نگار مستقل در زوریخ مستقر شد.

 

 

پشت جلد کتاب آمده است:

کریستوف با لنا، زنی که از او بسیار جوان تر است در شهر استکهلم قرار ملاقات می گذارد و برایش تعریف می کند که بیست سال پیش دلباخته ی زنی شبیه به او بوده. چیزی بیش از یک شباهت او خود لنا بوده است! کریستوف از تمام جزئیات زندگی لنا و هر آنچه انجام می دهد یا در انتظار اوست خبر دارد. بدین ترتیب بازی تمام عیار و بی مانندی میان حال و گذشته آغاز می شود که هیچ کس نمی تواند بی آن که آسیبی ببیند از این بازی جان به در برد.

 

پتر اشتام

به فردی برمیخوری که روزی خودت بوده ای. او تصمیم هایی متفاوت از تو می گیرد و مرتکب اشتباهات دیگری می شود اما از سرنوشتت بیرون نمی رود

 

نیویورکر

"اگر آلبر کامو امروز زنده بود احتمالا مانند پتر اشتام کتاب می نوشت."

 




The Sweet Indifference of the World

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب