پوست گردو
- دسته بندی : کتاب فارسی > ادبیات
- کد محصول : 1.40756
-
وضعیت :
ناموجود
- مولف: ای ین مک یوین
- مترجم: فرشته شایان
- وزن(گرم): 224
- تعداد صفحه: 187
- ناشر: نفیر
ایان راسل مک یوون، زاده ی ۲۱ ژوئن ۱۹۴۸، نویسنده و نمایشنامه نویس انگلیسی است. ایان در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۸ در الدرشات از توابع همپشر زاده شد.او حرفه ی نویسندگی خود را با نوشتن داستان های کوتاه گوتیک آغاز کرد و در سال ۱۹۹۸ به خاطر کتاب آمستردام موفق به دریافت جایزه ی ادبی من بوکر شد.
پشت جلد کتاب آمده است:
من اینجام، وارونه درون يك زن. دست هایم را صبورانه بر سینه گذاشته ام و انتظار می کشم. انتظار می کشم و از خودم می پرسم من درون کی ام؟ چه ها در انتظار من است ؟ چشمانم را می بندم. وارونه ام، در حالی که حتا يك اینچ فضای خالی در اختیار ندارم و زانوهایم به شکمم چسبیده، و فکرم در گیر است. گوشم روز و شب به این دیواره ی خونی چسبیده است. گوش می کنم، به خاطر می سپارم و آشفته ام. می شنوم که توی رختخواب از نقشهی مرگباری صحبت می شود، و من از آنچه در انتظارم است، از آنچه در گیرش خواهم شد، هراس دارم...
رمان پوست گردو
ایین مک یوئن نویسنده رمان پوست گردو خالق ۱۶ کتاب داستانی دیگر نیز میباشد. رمان تاوان او که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد، جایزه انجمن ملی منتقدان کتاب و جایزه ادبی دبلیو. اچ. اسمیت را به دست آورد و کتاب کودک زمان نیز جایزه ویتبِرد را از آن خود کرد. مجله تایم او را در فهرست ۵۰ نویسنده بزرگ بریتانیا از ۱۹۴۵ به این سو قرار داده است.
رمان پوست گردو از زبان جنینی در شکم مادرش روایت میشود که در ماههای آخر بارداری به سر میبرد و قصد دارد به همراه معشوقهاش، همسرش را به قتل برساند…
جدا از جسارت در انتخاب موضوع خلاقانه و نسبتا جدید نویسنده، که توسط راوی نه چندان آشنایی، برای خواننده بیان میشود، کلیت کتاب به خوبی نوشته و در هم تنیده شده است. در ابتدا ممکن است اینطور به نظر برسد که مگر یک جنین تا کجا میتواند پیش برود و یا روایت کند یا تا چه حد حرفی برای زدن دارد؟ تمام این موارد ریسکی است که نویسنده قبول کرده و توانسته بار کلی روایت کتاب را بر دوش این جنین بگذارد! و به خوبی هم از پس اینکار بر آمده است.
ایده اولیه انتخاب جنین به عنوان راوی وقتی به ذهن ایان مک یوئن میرسد که با دختر باردارش در حال صحبت بوده است.
رمان پوست گردو
اولین جملهای که در کتاب میخوانیم از شکسپیر (هملت) است:
آه خدای من! اگر این خوابهای پریشان را نمیدیدم میتوانستم در پوست گردویی محصور باشم و خود را پادشاه سرزمینی بیکران بدانم.
این اولین و هوشمندانهترین سر نخی است که نویسنده به مخاطب میدهد تا بداند با چه داستانی روبهرو است. رفته رفته با خواندن کتاب پی به ارتباط و تطابقپذیری این جمله با راوی داستان میشویم و در نهایت میتوانیم این جنین را هملت بهروز شده یا مدرن بنامیم. فهم این نکته به بیشتر شگفتانگیز شدن رمان دامن میزند، انتخاب اسامی و محوریت داستان، همه و همه عناصری هستند که بسیار هوشمندانه توسط نویسنده انتخاب شدهاند به طوری که اگر کسی با داستان هملت هم آشنایی نداشته باشد جذب میشود و برای آشنایان با هملت کشف و شهودی به مراتب شیرینتر رقم میزند.
جنین یا همان هملت آپدیت شدهی ما!! در شکم مادرش از طریق شنیدن پادکستها و اخبار و همچنین اشعار پدرش با دنیا آشنا شده است و علمی محدود از تقریبا همهچیز (ادبیات – سیاست – روانشناسی و حتی شناخت مشروبات الکلی) به دست آورده است. گویی انسانی بالغ پیش از متولد شدن است. صحبتهایی که جنین درباب دنیا و آدمها میکند بسیار بسیار جالب و عمیق هستند. انگار که تماشگری با نگاهی ارزیابانه، ما و دنیای ما را که مختص انسانهای به دنیا آمده و بالغ است را نقد و تفسیر میکند. خواندن از دریچه ذهن این جنین دقیقا مثل این است که همیشه میگوییم کسی که بیرون ماجراست بهتر میتواند ببیند و بفهمد تا کسانی که خود درون آن اتفاق هستند! و این داوری که از بیرون اتفاق میافتد به مراتب دقیقتر و جذابتر است.
کشمکشهای درونی این جنین بین دوست داشتن مادرش و متنفر شدن از او، مطمئن نبودن از اینکه بعد از تولد مادرش چقدر او را دوست خواهد داشت و حتی تنفر از معشوق مادرش و دوست داشتن پدر هرگز ندیدهاش، همگی بحثهایی هستند که با قلمی بسیار جذاب به آنها پرداخته شده است.
یکی از ویژگیهای جذاب قلم نویسنده نحوه توصیفات و تشبیهات او (یا همان جنین!) است که به شدت هوشمندانه بین موقعیت ظاهری و قرارگیری جنین و محیط اطرافش که قادر به دیدن آنها نیست، اتفاق میافتد و بیان میشود. مانند: تشبیه فضای داخلی رحم به تاریکخانه عکاسی که همان نور قرمز و همان فضای تاریک و مرطوب را دارد، یا نسبت دادن وضعیت خودش به دی جی که وقتی فکر میکنیم موقعیت و طرز خم بودن جنینها واقعا شبیه به وضعیت دی جی هاست! یا تشبیه وضعیت خودش در حین معاشقه مادرش که میگوید انگار من در ردیف آخر سالن تئاتری هستم و این نمایش سرد و بیروح را مینگرم. یا «موقع بارانهای شدید لولههای فاضلاب مثل بانکهای قابل اعتماد سپرده را با سودش تحویل میدهند، در تابستان هم مثل بانکهای بیاعتبار گرفتاری به بار میآورند و بوی گندشان دنیا را برمیدارد.» تمامی این توصیفات و تشبیهات گاهی رگههایی از طنز را به همراه دارند و گاه به شدت تلخاند.
جنین در حین تمام این ماجرای خیانت مادرش و نقشه قتل پدرش همچون خدایی از جنس انسان، ناظر و شاهد است بدون اینکه قدرت تصمیمگیری یا کمککننده بودن داشته باشد و در آخر با این استیصال همراه شده و خودش را برای اولین بار در طول داستان با مادر و معشوقش جمع میبندد و از واژه «ما» استفاده میکند، که این ما در عین حال دربردارنده تمام یاس و سرخوردگی این جنین است. این مسئله به شدت موجب آزار او میشود تا جایی که از تنها حربهای که بلد است برای دخالت در این ماجرا استفاده میکند و…
داستان علاوه بر تم ادبی – فلسفی، جنایی هم میباشد و همین قضیه باعث کشش شدن کتاب میشود. که کم حجم بودن کتاب هم مزید بر علت شده و اجازه نمیدهد که شما کتاب را زمین بگذارید! خوشخوانی کتاب، روان بودن آن و این راوی جدید که ما کمتر با مثلاش برخورد داشتهایم همه دست به هم دست هم میدهند و این کتاب را تبدیل به کتاب بینظیر و شگفتانگیزی میکنند که خواندنش جز یکی از بهترین تجربههای کتابخوانی ما میشود.
خواندن کتاب را با اصرار توصیه میکنم! خلاقیت و موضوعات نو (حتی اگر با الهام از هملت نوشته شده باشند) این چنینی در دنیای امروز که دیگر موضوعی نمانده که کتابها به آنها نپرداخته باشند، واقعا مغتنماند.
این کتاب کتابی است که شما با خواندنش لبخند میزنید، متاسف میشوید و همچنین از قدرت قلم نویسنده و تکنیکهای نویسندگیاش به وجد میآیید، خواندن این کتاب میتواند برای خانمهای باردار هم به شدت جذاب باشد و تصویرهایی ذهنی و ادبی از جنین به آنها ارائه کند که خالی از لطف نیست. این کتاب متاسفانه در ایران آنطور که باید شناخته و دیده نشده است پس اگر بعد از خواندنش از آن لذت بردید حتما به دوستانتان هم معرفی کنید.
راجع به رمان پوست گردو میتوان خیلی بیشتر صحبت کرد و نقد کرد، مخصوصا تطابق دادن و سرنخهای مشترکش با هملت بحثی شیرین و طولانی است. همینطور جنبههای روانشناسانه کتاب، اما به دلیل کم حجم بودن کتاب و لو نرفتن نکات شوکهکننده داستان، از ادامه توضیحات خودداری میکنیم.
همین کتاب با عنوان پرده حائل از نشر پارسه هم به چاپ رسیده است که از کیفیت ترجمه آن بیاطلاعم. (ترجمههای این کتاب را مقایسه نکردهام) اما خانم فرشته شایان به خوبی از پس ترجمهی این اثر برآمدهاند و مخاطب را راضی کردهاند. امیدوارم این کتاب را بخوانید و بگذارید این راوی کوچک متولد نشده شما را شگفت زده کند!
جملاتی از متن رمان پوست گردو
با بیقراری بند نافم را لمس میکنم. برایم حکم تسبیح را دارد. با خودم میگویم صبر کن ببینم، مگر رفتار کودکانه، که در آینده انتظارم را میکشد، چه اشکالی دارد؟ من آنقدر از این سخنرانیها شنیده ام که یاد گرفتهام چطور استدلال مخالف ارائه بدهم. بدبینی خیلی راحت است، لذتبخش است حتی. مشخصه و شاه پر کلاه روشنفکران همه جای دنیاست و مسئولیت ارائه راهکار را از دوش اهالی اندیشه برمیدارد.
جریان خونش از طریق تاپ تاپ قلبش، که به صدای پرتاب توپ از توپخانهای در دوردست میماند، به من ضربههایی وارد میکند، و میتوانم احساس کنم که دارد با یک تصمیم کلنجار میرود. من عضوی در درون بدن مادرم هستم، و از افکارش جدا نیستم. من هم در کاری که قرار است انجام دهد با او همدستم. وقتی در نهایت تصمیمش را، حکم محرمانهاش را، تک کلمه خائنانهاش را، به زبان بیاورد انگار آن تصمیم از زبان بی تجربهی خودم بیرون آمده است.
محصور بودن در یک پوست گردو، دیدن دنیا از دو سوراخ بی نهایت کوچک، به اندازهی یک دانهی شن. چرا که نه؟ وقتی کل ادبیات، کل هنر، تمامی تلاشهای بشر تنها ذرهای از جهانی است که هرچیزی در آن محتمل است. و حتی این جهان هم ممکن است ذرهای باشد در دل انبوهی از جهانهای واقعی و جهانهای احتمالی دیگر.
این مگسها پرواز کنان به آنجا میروند تا بچرخند و با خیال راحت بالا بیاورند. تنبلی نخوتانگیز همگانیشان جامعهای با تفریحات سرخوشانه، اهداف اشتراکی و مدارای متقابل میسازد. این جماعت بیمهرهی خواب آلود با جهان هم عقیده است، شیفتهی زندگی سرمایه داری با تمام فساد پیرامونش است. از سوی دیگر ما گونهای شادتر، نگران و همیشه مخالف هستیم. اضطراب در جانمان ریشه کرده، خیلی داریم تند میرویم.
وقت مناسبی است که من لگد دیگری به مادرم بزنم و توسط حقیقت زیبای موجودیتم حواسش را پرت کنم تا داد و هوار نکند. نه یک بار، نه دوبار، که به تعداد آن عدد سحرآمیز در تمام داستانهای کهن، سه بار، مثل تعداد دفعات انکار مسیح توسط پطرس.