پشت جلد کتاب آمده است:

تو در برابر چشمانم هستی، این تصویر زیبا که چیزهای زیادی را به یادم می آورد، چشمان، لبه ا، و ته چهره ی برانگیزنده ای که در تنم مانند ضربه ای بر استخوان ساق پا عمل می کند، آن گاه که درد رو به بهبودی می رود. خوشی و سعادت بی نظیر ناشی از درد. تورا کم دارم، ای دوزخ، ای آسمان وای دریا. تو را تا سرحد جنون کم دارم. تا حدی که تصویرت را در برابر چشمانم می نهم و اینجا خودم را حبس کرده ام تا تو را ببینم

در تمام عمرم، کسی را مانند تو نشناختم، اصلا و ابداآن گونه که به تو نزدیک شده ام هرگز این چنین به کسی نزدیک نشده ام، به همین خاطر تو را فراموش نخواهم کرد، نه... تو چیز کم نظیری در زندگی ام هستی، با تو شروع کردم و با تو به انتهای راه خواهم رسید...

 



کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب