بی. ای. پاریس در انگلیس به دنیا آمد و بزرگ شد اما بیشتر دوران بزرگسالی اش را در فرانسه گذرانده است. او قبل از ورود به دنیای نویسندگی، هم در کارهای اقتصادی و هم به عنوان یک معلم فعالیت داشته است. پاریس صاحب پنج فرزند دختر است و کتاب «پشت درهای بسته» اولین رمان او به حساب می آید.کتاب های او در بیش از 37 کشور مختلف در دنیا به فروش بالایی دست یافته اند. بی. ای. پاریس که مدت ها در فرانسه زندگی می کرد، مدتی است به انگلستان بازگشته و در کشور خودش سکونت دارد.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

پشت درهای بسته، یک داستان کلاسیک را در دنیایی کاملا مدرن روایت می کند. این کتاب یکی از ترسناک ترین تریلر های روانشناسانه ای است که تا به حال خوانده ام. با خواندن هر فصل بیشتر در گیر داستان می شوید و بیشتر احساس شخصیت داستان، گریس، را درک می کنید با استیصال از اینکه هیچ کس تو را باور نمی کند و تو باید بجنگی تا عزیز ترین آدم زندگی ات از آسیب مصون بماند.
"نقد کتاب سانفرانسیسکو"

از متن کتاب:

صبح روز جمعه، وقتی به من می گوید که بهترین لباسم را بپوشم، بی اختیار فقط به یک چیز فکر می کنم، آیا لحظه ای که بی صبرانه منتظرش بودم فرا رسیده است. ذهنم به آینده پرواز می کند؛ اما به خودم یادآور می شوم که بارها همین گونه سرخورده شده ام. حتی وقتی سوار ماشین می شوم هم هنوز به خودم اجازهی باور کردن نمی دهم. اما وقتی به سمت شهر می رویم، کم کم باورم می شود و هیجان زده شروع می کنم به نقشه کشیدن و از این می ترسم که نکند این لحظه را از دست بدهم. اما وقتی که جک ماشین را بیرون رستوران پارک می کند و از آن خارج می شود می فهمم که چقدر خوش خیال بوده ام.

 

کتاب پشت درهای بسته با عنوان فرعی – زندگی عالی یا خیالی واهی؟ – اولین رمان بی. اِی. پاریس است.

در پشت جلد کتاب آمده است:

“پشت درهای بسته، یک داستان کلاسیک را در دنیایی مدرن روایت می‌ کند. این کتاب یکی از ترسناک‌ ترین تریلر های روانشناسانه‌ ای است که تا به حال خوانده‌ ام. با خواندن هر فصل بیشتر درگیر داستان می‌ شوید و بیشتر احساس شخصیت داستان، گریس، را درک می‌ کنید؛ استیصال از اینکه هیچ‌ کس تو را باور نمی‌ کند و تو باید بجنگی تا عزیزترین آدم زندگی‌ ات از آسیب مصون بماند.”

 

داستان کتاب پشت درهای بسته
این کتاب روایتی است برگرفته از زوایای تاریک ذهن انسان.

پشت درهای بسته، اولین رمان بی.اِی. پاریس است و در فضایی نقل می‌ شود که دو عنصر ترس و تعلیقِ میان گذشته و حال خواننده را درجا میخکوب می‌کند، چرا که او نیز در جدال بین عقل و احساس گرفتار می‌ شود و مجبور به پیدا کردن راه فرار است.

راوی داستان زن جوانی به نام گریس است که داستان زندگی قبل و بعد از ازدواجش را در فصل‌های موازی حال و گذشته روایت می‌کند. اطرافیان گریس به زندگی او و همسر خوش سیمایش، جک، غبطه می‌خورند، غافل از آنکه حقیقتی ترسناک پشت درهای بسته انتظار خواننده را می‌کشد…

پشت درهای بسته رمانی است که رنگ و بوی ترس دارد و در عین حال خواننده را به تامل در تناقض میان ظاهر و باطن انسان‌ها وامی‌دارد.

 

درباره کتاب پشت درهای بسته
‌‌پشت درهای بسته واقعا عالی بود. یکی از بهترین‌ هایی که تو این ژانر خوندم…

فصل‌ های روایت کتاب بین زمان حال و گذشته شیفت میکنه و پر از رمز و رازه، خیلی هیجان‌ انگیز جلو میره و نمیشه کتاب رو زمین گذاشت…

از همون اوایل کتاب میشه حس کرد که ازدواج بین جک و گریس بر پایه فریبکاری استواره و اون تصویر ازدواج همه چی تموم زیادی تصنعی‌ هستش ولی کم کم متوجه میشیم که اوضاع خراب‌ تر از این حرف‌ هاست، که جک چه نقشه دقیق و هولناکی برای گریس و خواهرش که دچار سندرم داون هست کشیده و…

ترجمه‌ی کتاب خیلی خوش‌خوان و روان بود…

این کتاب بهمون یاد میده کورکورانه به کسی اعتماد نکنیم، که بدون شناخت، صرف بخاطر رفتار و ظاهر خوب کسی فریفته اون نشیم و البته از روی ظاهر زندگی آدم‌ها قضاوت به خوشبختی و سعادت اون‌ ها نکنیم، نشونه‌ ها رو نادیده نگیریم.

قسمت هایی از متن کتاب پشت درهای بسته
به اتاقی نگاه می‌ اندازم که در مدت شش ماه گذشته خانه‌ ام شده است. چیز زیادی در آن وجود ندارد، یک تخت، یک پنجره با حفاظ آهنی و یک در دیگر که به سرویس کوچکی منتهی می‌ شود و تنها راه من برای ورود به دنیایی دیگر است و تنها تزیینات آن یک دوش، روشویی، صابون و یک حوله هستند.
با اینکه وجب به وجب این اتاق را می‌ شناسم، باز هم با چشمانم جست‌ و جو می‌ کنم، چرا که همیشه فکر می‌ کنم شاید جایی ندیده وجود داشته باشد که زندگی‌ ام را قابل‌ تحمل‌ تر کند؛ مثلا میخی که با آن بتوانم پریشانی‌ ام را روی لبه‌ ی تخت خط‌ خطی کنم، یا اگر ناگهان ناپدید شوم، اثری از من بر جا مانده باشد. اما هیچ‌ چیز وجود ندارد. به هرحال، هدف جک، مرگ من نیست.

هیچ قانون و قاعده‌ ای در غذا دادن ندارد. شاید یک بار در صبح و یک بار عصر برایم غذا بیاورد، و یا اصلا نیاورد. اگر برایم صبحانه بیاورد، ممکن است غذای معمول صبح و آب‌ میوه باشد، یا میوه و آب. برای شام، ممکن است غذایی سه قسمتی به همراه نوشابه باشد و یا ساندویچ و شیر. جک می‌ داند که هیچ‌ چیز بهتر از روال عادی زندگی نیست، از این رو هر چیز شبیه آن را از من دریغ می‌کند. اگرچه این را نمی‌ داند، و دارد به من لطف می‌ کند، چون روال عادی زندگی‌ ام مختل شده، هیچ خطری وجود ندارد که دیوانه شوم و نتوانم فکر کنم؛ و من باید بتوانم فکر کنم.

وقتی او را جلوی در می‌ بینم، مثل همیشه از اینکه قیافه‌ اش کاملا طبیعی است، احساس آشفتگی می‌ کنم، چرا که مطمئنا باید چیزی در صورتش باشد، گوش‌ های دراز و یا یک جفت شاخ که از ذات شیطانی‌ اش خبر دهند.




Behind Closed Doors

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب