پشت جلد کتاب آمده است:

ویکتور مندا که زمانی در یکی از رادیوهای پاریس مجری برنامه ای کم و بیش موفق بود، با تعطیلی این برنامه بیکار می شود و در جست و جوی کاری جدید به سواحل جنوبی فرانسه می آید. قمار خیلی زود او را از هستی ساقط می کند، تا جایی که دلزده و افسرده، حتی لحظه ای به فکر پایان دادن به زندگی خویش می افتد. به دنبال یک آشنایی کوتاه و شبانه ... با زنی ماجراجو، به فکر کشف هویت زن می افتد و زنگ خانه ای را به صدا در می آورد. از این لحظه به بعد، ویکتور مندا دیگر تسلطی بر سرنوشت خویش ندارد....

بر اساس این داستان، فیلمی به همین نام به کارگردانی و بازیگری ربرت حسین ساخته شده است

از فردریک دار و به قلم همین مترجم، در مجموعه «نقاب» منتشر شده است

اسانسور

مرگی که حرفش را میزدی

کابوس سحرگاهی

چمن

قیافه نکبت من

بزهکاران

بچه پرروها

 

 

 




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب