کفش باز (خاطرات بنیان گذار نایکی)
- دسته بندی : کتاب فارسی > روانشناسی
- کد محصول : 1.38592
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9786007845653
- مولف: فیل نایت
- مترجم: شورش بشیری
- وزن(گرم): 448
- تعداد صفحه: 328
- ناشر: میلکان
- قفسه نگهداری در کتابسرا: C-17-4 | بخش C ستون 17 ردیف 4
- توضیح: رقعی شومیز شورش بشیری
کفش باز – خاطرات بنیان گذار نایکی – نوشته فیل نایت، بدون شک یکی از بهترین کتاب های مدیریتی خواهد بود که در سراسر عمر خود می توانید مطالعه کنید.
روی جلد این کتاب عنوان های زیر به درستی دیده می شود:
بهترین کتاب مدیریتی سال ۲۰۱۶ به انتخاب سایت آمازون
بهترین کتاب سال ۲۰۱۶ به انتخاب بیل گیتس و وارن بافت
در پشت جلد کتاب هم نظر نویسنده های مختلفی آمده است.
لیزا جنوا، نویسنده پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز با نام های هنوز آلیس و درون اُ برینز می گوید:
کفش باز روایتی از سفر یک قهرمان بی نظیر است؛ حکایتی حماسی از ایمان، عزم راسخ، تعالی، شکست، پیروزی، عشق و دانشی ارزشمند. پیدایش نایکی چیزی کمتر از یک معجزه نیست. من خواندن کتاب را با حالتی حیرت زده و متاثر تمام کردم و به خاطر تمام تجربه هایی که فرا گرفتم بسیار قدردان بودم.
در قسمتی از نطر مایکل اسپنس، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل هم آمده است:
داستانی الهام بخش برای تمام کسانی که رویای غیرمعمول در سر می پرورانند.
کفش باز
این کتاب، داستان زندگی فیل نایت و از آن مهم تر داستان برند نایکی است.
نایکی که فیل با سختی ها و دردسرهای بسیار زیاد آن را از هیچ ساخت، در سال ۲۰۱۷ بر اساس رده بندی مجله فوربس شانزدهمین برند برتر دنیا است.
نایت در خانواده اى متوسط به دنیا آمده است و عضو تیم دو و میدانى دانشگاه بوده است، اما هرگز نتوانسته بود به یک ستاره در این رشته تبدیل شود.
نایت پس از دانشگاه تصمیم می گیرد به دور دنیا سفر کند. همزمان در فکر این بود که کسب و کاری در رابطه با عرضه کفش های ژاپنی در آمریکا راه اندازی کند.
چگونگى شکل گیرى و ساخت شرکت عظیم نایکی تنها با یک سفارش ۵٠ دلاری، انتخاب کارکنان درجه یک، نحوه انتخاب اسم و طراحى لوگوى نایکى، اتفاقات تلخ و شیرین برند نایکی و… همه و همه در این کتاب بیان شده است.
درباره کتاب کفش باز
این کتاب بسیار بسیار زیباست و به نظر من، همه دنیا باید سپاسگزار فیل نایت باشد که سرگذشت خود و نایکی را به شکل کتاب منتشر کرده است. متن کتاب ساده و روان است و ماجراهای آن با هیجان و جذابیت خاصی روایت می شود.
کفش باز واقعا یک کتاب خوب برای مدیران، کارآفرینان، صاحبان کسب و کار، نوجوانان و… هستش که می توان در آن تجربه های ناب کسب کرد. تجربه هایی که ممکن است در هیچ جای دیگر نتوانید آن ها را به دست بیاورید.
کسب و کار نایت خیلی سریع رشد می کند، در حدی که هر سال فروش او ۲ برابر می شود و در کنار این روند رو به رشد، مشکلات هم هر روز بزرگ و بزرگتر می شوند. مشکلاتی که امکان دارد هر کسب و کاری را نابود و ریشه کن کند. مشکلاتی از قبیل: نبود کارخانه برای تولید محصول، وام گرفتن از بانک ها، جریان نقدینگی پایین، مواجهه با کپی کاری، مالیات، عرضه سهام و… . اما این مسائل نتوانستند نایکی را از پای در آورند. به قول نایت:
بزدل ها هرگز شروع نکردند. ضعیف ها در میان راه مردند و ما باقی ماندیم. خانم ها و آقایان! ما باقی ماندیم.
چیزی که جذابیت این کتاب را دو چندان می کند، صداقت نویسنده در بیان جزئیات است. نایت از اینکه بگوید اشتباه کرده و تصمیم های نادرست کرفته، هراسی ندارد و حتی در کتاب به کارهای غیراخلاقی خود در کسب و کارش هم اشاره می کند. اما نقطه اوج کفش باز، آخر کتاب است، جایی که فیل نایت از صمیم قلب با مخاطب صحبت می کند.
قطعا بعد از خواندن این کتاب، با دید متفاوتی به محصولات نایکی نگاه می کنید.
ترجمه این کتاب که توسط مریم علیزاده انجام شده است، ترجمه خوب و روانی است اما ویراست این کتاب چندان جالب نیست. جمله ها بیش از اندازه به هم نزدیک هستند و یکی دو غلط چاپی هم به چشم می خورد. امیدواریم ناشر کتاب، در چاپ های بعدی این موارد را اصلاح کند.
بخش هایی از متن کتاب کفش باز
- با خودم گفتم کاملا درسته. اعتماد به نفس. هر آدمی بیش از دارایی خالص و نقدینگی، به اعتماد به نفس نیاز دارد. آرزو کردم که ای کاش اعتماد به نفسم بیشتر بود. کاش می شد مقداری از آن قرض گرفت. اما اعتماد به نفس مثل پول بود. باید کمی داشته باشی تا بتوانی کمی دیگر بگیری، و سایر افراد میلی به دادنش ندارند.
- گفت: “امروز صبح کله سحر، جانسون زنگ زد. مثل اینکه دیشب بین خواب و رویا این اسم جدید براش الهام شده.”
- چشم هایم را در کاسه چرخاندم و گفتم: “بین خواب و رویا؟”
- وودل گفت: “اون کاملا جدی بود.”
- “اون همیشه جدیه.”
- وودل گفت: “جانسون گفت که نصف شب از خواب بیدار شده و صاف روی تختش نشسته و این اسم رو پیش روی خودش دیده.”
- خودم را بغل کردم و گفتم: “حالا این اسم چی هست؟”
- “نایکی.”
- “ها؟”
- “نایکی.”
- “هجی اش کن.”
- “ن-ا-ی-ک-ی.”
- آن را روی کاغذ یادداشتی که جلویم بود نوشتم.
- بهتر از همه این ها این که او رقیبی سرسخت بود. در دوران بچگی، من و هوسر در حیاط پشتی خانه شان مسابقات طولانی و نفس گیر بدمینتون می دادیم. تابستان یکی از آن سال ها دقیقا ۱۱۶ دور بازی کردیم. چرا ۱۱۶ دور؟ برای این که هوسر ۱۱۵ بار متوالی مرا شکست داد و من تا زمانی که ببرم دست از بازی نکشیدم.
- با خودم گفتم که ترس از شکست هیچ وقت نقطه ضعف ما نبوده است. نه به این خاطر که همگی فکر کنیم که شکست نمی خوریم؛ در واقع انتظار هر نوع شکستی را داشتیم. اما باور داشتیم که هربار شکست بخوریم می توانیم خیلی سریع سرپا شویم، از آن درس بگیریم و به نحو احسن انجامش دهیم.
- زمانی که پول مان از پارو بالا رفت همه ی ما را تحت تاثیر قرار داد. البته نه خیلی زیاد و نه برای مدت زمان طولانی، چرا که هیچ یک از ما کشته مرده پول نبود. اما این طبیعت پول است. چه پول داشته باشی و چه نداشته باشی، چه آن را بخواهی و چه نخواهی، چه دوستش داشته باشی و چه نداشته باشی، سعی می کند روزهایت را تعریف کند. وظیفه ما به عنوان انسان این است که اجازه چنین چیزی را ندهیم.
Shoe Dog